از دیرباز تشبیه از بهترین ابزاری بوده که برای روشن شدن و واضح ساختن هرچه بیشتر مقصود گوینده به کار گرفته شده است تا آنچه در ذهن دارد برای مخاطب کاملاً ملموس شود ، قرآن کریم کتاب خداست بهترین تشبیهات را در خود دارد . قبل از ذکر نمونه ای از این تشبیهات بهتر است خود را در مقام گوینده ای بگذاریم که می خواهیم قشری را توصیف کنیم که از قضا در جامعه ما رشد فزاینده ای دارند و مخرب، همان به اصطلاح دانشمندانی که در دامن اسلام رشد کردند علم آموختند و بالیدند و در نهایت تیشه برداشته و به جان باورهای مردم افتاده اند نامشان را چه می گذاشتیم؟
با کدام تعبیر می توانستیم بهترین توصیف را از آنها و عمل زشتشان ارائه دهیم ؟لحظه ای بیندیشیم، و اکنون ببینیم نامی را که قرآن بر آن ها می نهد و چگونه توصیفشان می کند.
خداوند متعال در آیات 175، 176، 177 سوره اعراف مثل می فرماید: « وَاتلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ، وَلَوْ شَئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکنَّهُ اَخْلَدَ اِلی الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَثْ ذلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ »؛ بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی [سرانجام ] خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد. و اگر می خواستیم، [مقام] او را با این آیات [و علوم و دانشها] بالا می بردیم [امّا اجبار، بر خلاف سنّت ماست پس او را به حال خود رها کردیم] و او به پستی گرایید، و از هوای نفس خود پیروی کرد. مثل او همچون سگ [هار] است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند [گویی چنان تشنه دنیاپرستی است، که هرگز سیراب نمی شود] این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را [برای آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند).
دورنمای بحث
در این آیات سه گانه، سخن از عالم و دانشمندی است که در مسیر صحیح بوده و به مقامات معنوی عالی دست یافته است ولی تدریجاً منحرف و از درگاه خداوند رانده شده است. خداوند چنین دانشمندی را به سگ هار تشبیه می کند تا دیگران از او پند و عبرت گیرند.
بلعم باعورا از آیات الهی تهی و خالی شد یعنی علی رغم این بود که در ابتدا، آیات و علوم الهی چنان بر او احاطه داشت که چون پوستی در تن او شده بود امّا ناگهان از آنها منسلخ و تهی شده، در پی شیطان رفت یا شیطان در پی او، در نتیجه، عاقبت او به شر ختم شد و در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار گرفت
شأن نزول آیه
در این که منظور از عالم و دانشمندی که در این آیه از او سخن به میان رفته چه شخصی است، بین مفسّران گفتگوست: مشهور مفسّران بر این عقیده اند که منظور «بلعم باعورا» است. او یکی از علمای بنی اسراییل بود که در مسیر عبادت، پیشرفت چشمگیری داشت تا آن جا که به «اسم اعظم» دست یافته، «مستجاب الدّعوه» شد. هنگامی که حضرت موسی (علیه السلام) به مقام شامخ و رفیع نبوّت نایل شد، این مسأله آتش حسادت را در دل و روح بلعم باعورا شعله ور ساخت! آتش حسادت هر روز فروزان تر شد، فضایل او را در کام خود می سوزاند. حسادت از یک سو، و دنیاپرستی از سوی دیگر، سبب شد که بلعم باعورا به دربار فرعون پناه آورده، از «وعاظ السّلاطین» شود و تمام افتخاراتش را از دست داده، عاقبت به شر شود.
قرآن مجید داستان این عالم منحرف را بیان فرموده، تا مایه عبرت دیگران شود. بعضی دیگر از مفسّران برآنند که منظور از عالم در آیه شریفه، «امیه بن ابی الصلت» است. امیّه از شاعران معروف زمان جاهلیّت است که نخست ایمان آورد سپس بر اثر حسادت به مقام پیامبر (صلی الله علیه وآله) بنای مخالفت نهاد.
شرح و تفسیر
«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ الَّذی اتَیْناهُ ایاتِنا» ای پیامبر! داستان آن مرد را ـ که آیات الهی به او عطا شد و مشمول رحمت الهی قرار گرفت ـ برای مسلمانان و یاران و اصحاب بخوان.
منظور همان احکام تورات و مواعظ آن است یعنی او به احکام تورات و موعظه های آن کاملا آشنا و عامل بود. عدّه ای دیگر بر این عقیده اند که مراد از آیات الهی، نایل شدن به اسم اعظم است و از همین جهت بود که بلعم باعورا مستجاب الدّعوه شد و در جامعه نفوذ فوق العاده ای پیدا کرد.
معنای آیه با توجّه به توضیحات فوق این چنین می شود که: بلعم باعورا از آیات الهی تهی و خالی شد یعنی علی رغم این بود که در ابتدا، آیات و علوم الهی چنان بر او احاطه داشت که چون پوستی در تن او شده بود امّا ناگهان از آنها منسلخ و تهی شده، در پی شیطان رفت یا شیطان در پی او، در نتیجه، عاقبت او به شر ختم شد و در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار گرفت.
« وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکنَّهُ اَخْلَدَ اِلَی الاَْرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ » یعنی اگر می خواستیم که او به اجبار در راه حق بماند، این کار را انجام می دادیم ولی این چنین نکردیم تا ببینیم او، خود با اختیارش چه می کند زیرا دین اسلام، دین اختیار است نه اجبار «اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکراً وَ اِمّا کفُوراً» ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد، خواه ناسپاس!(2)
در نتیجه، آیه می فرماید: ما بلعم باعورا را به خود واگذاردیم ولی این عالم منحرف بنی اسراییلی ـ که روزی مُبلّغ نیرومند حضرت موسی (علیه السلام) بود ـ بر اثر دنیاپرستی، وعده های فرعون و حسادتی که نسبت به مقام موسی (علیه السلام) داشت، به جای آن که پیروی از موسی و خدای خویش کند، تابع هوی و هوس خویش گردیده، از درگاه خداوند رانده شد. پس بنابر آیه فوق، عامل سقوط بلعم باعورا دو چیز است:
1ـ دنیا پرستی و تمایل به فرعون 2ـ هواپرستی و پیروی از شیطان.
«فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَثْ» مثل بلعم باعورا، مثل سگ هار است. سگهای معمولی در خدمت انسان هستند و منافع معقول و قابل توجهّی دارند به همین جهت، از نظر فقه اسلامی خرید و فروش چنین سگهایی مجاز شمرده شده است ولی سگهای هار (سگ های مبتلا به بیماری هاری) ـ که بعضی از انسان ها نیز بدان مبتلا هستند ـ از نظر فقه اسلامی بی ارزش شناخته شده است زیرا قبل از این بیماری، کار او مراقبت بود و اکنون مزاحمت. از ویژگی های سگهای هار این است که: معمولا دهانشان باز است و زبانشان همیشه در حرکت است این حالت به سبب حرارت زیاد است که بر اثر بیماری در درون بدن آنها به وجود می آید و حرکت زبان به حکم بادبزنی است که مقداری او را خنک می کند. سگ هار همیشه تشنه است و هیچ گاه سیراب نمی شود و در هر صورت ـ چه به او کمک کنند، چه رهایش سازند ـ به فرد مقابل حمله می کند.
منظور «بلعم باعورا» است. او یکی از علمای بنی اسراییل بود که در مسیر عبادت، پیشرفت چشمگیری داشت تا آن جا که به «اسم اعظم» دست یافته، «مستجاب الدّعوه» شد. هنگامی که حضرت موسی (علیه السلام) به مقام شامخ و رفیع نبوّت نایل شد، این مسأله آتش حسادت را در دل و روح بلعم باعورا شعله ور ساخت
قرآن مجید در این مثال زیبا، عالم منحرف را به سگ هار تشبیه کرده است یعنی انسان این چنینی نه تنها فاقد ارزش است، بلکه بسیار خطرناک است و هوا و هوس و دنیاپرستی چشم او را کور کرده است به گونه ای که نه دوست را می شناسد و نه دشمن را.
« ذلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ »(3) این مثال جمعیّتی است که آیات الهی ما را تکذیب کردند ای پیامبر! این داستانها را برای عموم مردم ـ مخصوصاً یهود و نصارا ـ بخوان تا عبرت بگیرند و اندیشه کنند، که اگر آنها هم آیات الهی را تکذیب کنند، سرنوشتی چون داستان بعلم باعورا خواهند داشت.
پیام آیه
خطر دانشمندان منحرف
بعلم باعورا از آن مقام بسیار والای که داشت، بر اثر هواپرستی و تبعیّت از شیطان سقوط کرد و به حدّی تنزّل نمود که قرآن مجید او را به یک حیوان درّنده تشبیه می کند که به هیچ کس رحم نکرده، حالت جنون و هاری به او دست می دهد. عشق به دنیا، هواپرستی و تبعیّت از شیطان عالمی را ـ که به اسم اعظم دست یافته بود ـ دیوانه کرد به گونه ای که مانند آن سگ هار همیشه تشنه است و از عطش دنیاپرستی سیراب نمی گردد. چنین عالمی خطرهای فراوانی دارد که به بعضی از آن اشاره می شود:
الف ـ چنین عالمی در خدمت ظالمان قرار می گیرد (وعّاظ السلاطین) که همواره در طول تاریخ در خدمت پادشاهان و حکمرانان ظالم بوده اند. روشن است که خطر این نوع دانشمندان از زمامداران ظالم کمتر نیست.
ب ـ چنین علما و دانشمندان منحرفی، پایه های اعتقادی مردم را متزلزل می کنند! وقتی مردم عامی، عالم بی عملی را مشاهده کنند و دریابند که او به گفته های خویش جامه عمل نمی پوشاند، اعتقاد آنها نسبت به دین سست می گردد و چه بسا درباره بهشت و جهنّم و حساب و کتاب قیامت نیز تردید کنند و با خود بگویند: «اگر از قیامت خبری هست، گویندگان دین به عمل سزاوارترند». بنابراین، اگر حاکمان ظالم، تنها دنیای مردم را تیره و تار می کنند، دانشمندان منحرف آخرت مردم را تباه می سازند.
ج ـ عالم منحرف مردم را به گناه می کشاند!