ولایت تکوینی امامان معصوم

 | تاریخ ارسال: 1393/8/27 - 16:13 | 
ولایت تکوینی ائمه از جمله شبهاتی که مخالفین شیعه مطرح می‌کنند درباره ولایت تکوینی امامان است. به این بیان که می‌گویند: کدام عقل باور میکند که خداوند ولایت تکوینی اش را به ائمه واگذار کرده باشد؛؟ این شبهه این بار در شبکه وهابی نور مطرح شده است و با طرح دیدگاه آیت الله جوادی آملی(که اعتقاد عمده علمای تشیع می باشد) آن را به نقد می کشد(البته بعد از ایضاح، پی خواهید برد که دیدگاه ایشان تحریف شده و به درستی طرح نمی شود) و این در حالی است که چنین دیدگاهی دارای دلایل و استدلال های محکم می باشد؛ در این مجال دیدگاه شیعه تشریح کرده و در پاسخ به این سوال، ابتدا به ایضاح مفهومی خواهیم پرداخت و سپس دلایل قرآنی و روایی آن را ذکر خواهیم کرد. نکته اول: طبق آیات و روایات دو نوع ولایت داریم ۱- ولایت تشریعی‏ یعنی‌ اینکه‌ تشریع‌ و امر و نهی‌ و فرمان‌ دادن‌ در اختیار کسی‌ باشد. مثلا دستور نماز و روزه به بندگان که توسط خدا تشریع شده است ۲- ولایت تکوینی‏: یعنی سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج و تصرف داشتن در آنها، که این سرپرستی را یا خدا انجام می‌دهد یا کسی که بتواند به فرمان و اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کند مثلًا بیمار غیر قابل علاجی را به اذن خدا با نفوذ و سلطه‌‏ای که خداوند در اختیار او گذارده است شفا دهد نکته دوم: «ولایت تکوینی» سه معنا می‏‌تواند داشته باشد: ۱- «ولایت در امر خلقت و آفرینش جهان» به این معنا که خداوند به بنده‌‏ای از بندگان یا فرشته‌‏ای از فرشتگان خود توانایی دهد که عوالمی را بیافریند؛ یا از صفحه هستی محو کند؛ به یقین این امر محالی نیست؛ چرا که خداوند قادر بر همه چیز است و هر گونه توانایی را می‏‌تواند به هر کس بدهد. ولی آیات قرآن در همه جا نشان می‌‏دهد که آفرینش عالم هستی و سماوات و... همه به قدرت پروردگار انجام گرفته، نه به وسیله بندگان خاصی یا فرشتگانش، و لذا همه جا نسبت خلقت به او داده شده؛ بنابراین خالق آسمان ها و زمین ها و گیاه و حیوان و انسانها تنها خدا است. ۲- «ولایت تکوینی به معنی واسطه فیض بودن»: به این معنی که هر گونه امداد و رحمت و برکت و قدرتی از سوی خداوند به بندگانش یا سایر موجودات جهان هستی می‏‌رسد از طریق اولیاء اللَّه و بندگان خاص او است. ولی بدون شک اثبات این نوع ولایت نیاز به دلیل کافی دارد، و اگر هم ثابت شود باز به اذن اللَّه است. ۳- «ولایت تکوینی در مقیاس معین» مانند احیای مردگان و شفای بیماران غیر قابل علاج به وسیله پیامبران و اولیای الهی. نمونه هایی از این نوع ولایت درباره بعضی از پیامبران در قرآن مجید با صراحت آمده . از این رو این شاخه از ولایت تکوینی نه تنها از نظر عقل امکان‏پذیر است؛ بلکه دلایل نقلی متعدد نیز دارد. اثبات این نوع از ولایت در آیات قرآن ۱- وَ یُعَلِّمُهُ الکِتابَ وَالْحِکْمَهَ وَ التَّوراهَ وَالانْجیلَ- وَ رَسُولًا الی بَنی اسْرائیلَ انّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیهٍ مِنْ رَبِّکُمْ انّی اخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینَ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَانْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِاذْنِ اللَّهِ وَ ابْرِءُ الاکْمَهَ وَ الابْرَصَ وَ احْیِی الْمَوْتی بِاذْنِ اللَّهِ وَ انَبِّئُکُمْ بما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ انَّ فی ذلِکَ لآیَهَ لَکُمْ انْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ‏. و به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، خواهد آموخت.- و به سوی بنی اسرائیل فرستاده خواهد شد (تا به آنها بگوید:) من نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‌‏ام؛ من از گِل، چیزی به شکل پرنده می‌سازم؛ سپس در آن می‌دمم و به اذن خدا، پرنده‏ای می‏‌گردد. و به اذن خدا، کور مادر زاد و مبتلا به بیماری پیسی را بهبودی می‌بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم؛ و به شما خبر می‌دهم از آنچه می‌خورید، و آنچه را در خانههای خود ذخیره می‌کنید، به یقین در این (معجزات)، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید. [۱] با دقت در آیه، این نکته روشن می‌‏شود که حضرت مسیح علیه السلام آفرینش پرنده را به خدا نسبت می‏‌دهد، در حالی که در سه قسمت دیگر (شفا دادن کور مادرزاد و مبتلایان به برص، و احیای مردگان) به خودش نسبت می‌‏دهد؛ اما به اذن و فرمان خدا، و منظور از «ولایت تکوینی» همین است که گاه خداوند چنان قدرتی به انسان می‌‏دهد که بتواند به فرمان او در عالم آفرینش و طبیعت تأثیر بگذارد؛ و اسباب عادی را بر هم زند، مرده‌‏ای را زنده کند و بیماران غیر قابل علاجی را بهبودی بخشد. این یک نمونه از ولایت تکوینی است که خدا به بنده‌‏اش حضرت مسیح علیه السلام عطا فرمود؛ و دادن شبیه آن به سایر انبیاء یا امامان معصوم علیهم السلام هیچ مانع ندارد. ۲- قالَ الَّذی عِنّدَهُ عِلّمٌ مِنَ الّکِتابِ انَا آتیکَ بِه قَبْلَ انْ یَرْتَدَّ الَیْکَ طَرْفُکَ فَلَما رَآهُ مُسْتَقِراً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لَیَبْلُوَنی أَاشْکُرُ امْ اکْفُرْ وَ مَنْ شَکَرَ فَانَّما یَششْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَانَّ رَبّی غَنیٌّ کَریم‏ (اما) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت: «گفت من پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن تخت را نزد خود ثابت و پا برجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‌‏آورم یا کفران می‌‏کنم!؟ و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر کرده است و هر کس کفران نماید (به خودش زیان رساند،) چرا که پروردگار من، بی نیاز و بخشنده است.» [۲ ] در این آیه سخن از تصرف تکوینی کسی است که از نزدیکان و خاصان حضرت سلیمان بوده است؛ ولی نامی از او در قرآن به میان نیامده جز با توصیف‏ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ‏: «کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) نزد او بود هنگامی که سلیمان به اصحاب و خاصان خود خطاب کرد و گفت: «کدام یک از شما تخت او را برای من می‌‏آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» (قالَ یا ایُّهَا المَلَاٌ ایُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ انْ یَاْتوُنی مُسْلِمینَ). فرد نیرومندی از جن گفت: «من آن را نزد تو می‌‏آورم پیش از آن که از جایگاهت برخیزی». قالَ عِفْریتٌ مِنَ الجِّنِ انَا آتِیکَ بِه قَبْلَ انْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ‏. سپس می‌‏افزاید: «کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: من، پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را نزد تو خواهم آورد»!!! (وَ قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمُ مِنَ الْکِتابِ انَا آتیکَ بِه قَبْلَ انْ یَرْتَدَّ الَیْکَ طَرْفُکَ). البته این فقط یک ادعا نبود، بلکه او به گفته خود عمل کرد، زیرا در ادامه آیه می‌‏خوانیم: فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی‏: «و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است،» (که به ‏‌بعضی از یارانم چنین توانایی داده است). آن چه در اینجا مورد توجه ما است این است که یکی از اولیاء اللَّه به واسطه داشتن علم کتاب، یا آگاهی بر اسم اعظم، و یا هر چیز دیگر، توانایی داشته است که در جهان تکوین و عالم اسباب تصرف کند، و تخت ملکه سبا را از جنوب جزیره العرب در یک‏ چشم بر هم زدن به شمالی‌‏ترین نقطه آن برساند، نا گفته پیدا است که این امر در مورد سایر اولیاء اللَّه و پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام امکان دارد. از مجموع آیاتی که گذشت به روشنی استفاده می‏‌شود که‏ «ولایت تکوینی» از دیدگاه قرآن مجید امری است ممکن و قابل قبول. نکته سوم: اثبات ولایت تکوینی در کتب فریقین در کتب شیعه و اهل سنت معروف است که در جنگ خیبر هنگامی که پیروزی به وسیله بعضی از فرماندهان لشگر میسّر نشد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «فردا پرچم را به دست مردی می‏‌سپارم که خدا و رسولش را دوست دارد؛ و خداوند بر دست او پیروزی فراهم می‏کند؛ سپس به سراغ علی علیه السلام فرستاد، و در حالی که چشمش به شدّت درد می‌‏کرد؛ خدمت حضرت آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله آب دهان به چشم او کشید و از آن به بعد هیچ گونه دردی احساس نکرد؛ سپس پرچم را به دست او داد (و خیبر را فتح کرد)». این حدیث معروف نشان می‏‌دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله با نفوذ تکوینی خود- باذن اللَّه- چشم علی علیه السلام را شفا داد. [۳] عجیب این است که مخالفین شیعه برای عمر در کتاب هایشان ولایت تکوینی را ثابت کرده اند ولی هر وقت شیعه برای ائمه ولایت تکوینی ثابت می‌کند، سریع شیعه را مشرک می‌دانند. نمونه ای از اثبات ولایت تکوینی برای عمر بن خطاب فخر رازی می‌نویسد : وقعت الزلزله فی المدینه فضرب عمر الدره علی الأرض وقال : اسکنی بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزله بالمدینه بعد ذلک . روزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم ریختند بیرون و پناه آوردند به خلیفه دوم، خلیفه دوم شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمین هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت . [۴] آیا این حدیث بر فرض صجت سند، ولایت تکوینی را برای عمر ثابت نمی‌کند؟ در حالی که اگر یکی از شیعیان عین همین مطالب را درباره امیر المؤمنین یا یکی دیگر از ائمه علیهم السلام نقل کند ، فوراً او را متهم به شرک و غلو می کنند نکته چهارم: شهید مطهری دباره ولایت تکوینی می‌فرماید: مقصود از ولایت تصرّف یا ولایت تکوینی این نیست که بعضی جهّال پنداشته‌‏اند که انسانی از انسانها سمت سرپرستی و قیمومت نسبت به جهان پیدا کند به طوری که او گرداننده زمین و آسمان و خالق و رازق و محیی و ممیت من جانب اللَّه باشد، در عین حال، ادب اسلامی اقتضا می‌‏کند که ما خلق و رزق و احیا و اماته و امثال اینها را به غیر خدا نسبت ندهیم زیرا قرآن می‏‌کوشد که ما از اسباب و وسائط عبور کنیم و به منبع اصلی دست یابیم و توجّه‌‏مان به کارگزار کلّ جهان باشد که وسائط نیز آفریده او و مجری امر او و مظهر حکمت او می‌‏باشند؛ ثانیاً نظام عالم از نظر وسائط نظام خاصّی است که خداوند آفریده است و هرگز بشر در اثر سیر تکاملی خود جانشین هیچیک از وسائط فیض نمی‌‏گردد بلکه خود فیض را از همان وسائط می‌‏گیرد؛ یعنی فرشته به او وحی می‌‏کند و فرشته مأمور حفظ او و مأمور قبض روح او می‌‏گردد، در عین اینکه ممکن است مقام قرب و سعه وجودی آن انسان از آن فرشته‏ای که مأمور اوست احیاناً بالاتر و بیشتر باشد. [۵] ولایت تشریعی ایمه به چه معنی است؟ ولایت تشریعی عنوان عامی است که از سوی متکلمان متأخر در مقابل ولایت تکوینی قرار داده شده است؛ و هرگونه سرپرستی و اولویتی را که مربوط به شؤون جامعه باشد، دربر می‌گیرد. با توجه به ادلۀ روایی فراوان و معتبر امامان(علیهم السلام) پس از پیامبر حجت‌های خدایند. از این رو، مرجعیت علمی جامعه بر عهدۀ آنان است و تفسیری که آنان از متن دین ارائه می‌‌دهند حجت است. همچنین آنان باید سرپرستی جامعه را در تمامی امور از قبیل امور سیاسی، فرهنگی و حقوقی برعهده داشته باشند و مردم نیز باید ولایت آنان را در این امور بپذیرند. همچنین امامان(علیهم السلام) می‌‌توانند در صورت نیاز به وضع احکام برپایه علم و عصمت خویش بپردازند و خلأهای قانونی را که ممکن است در سرپرستی جامعه یا مرجعیت علمی و دینی خویش با آن مواجه شوند، برطرف سازند. منابع: [۱ ] سوره آل عمران، آیه ۴۹ [۲ ]نمل آیه ۴۰ [۳ ] کامل، ابن اثیر، جلد ۲، صفحه ۲۱۹، علامه مجلسی در بحارالانوار، جلد ۲۱، صفحه ۲۹۸ [۴ ] تفسیر کبیر ج ۲۱ ص ۷۵ [ ۵]مجموعه ‏آثار استادشهید مطهری، ج‏۳ دانشگاه ادیان و مذاهب

دفعات مشاهده: 18394 بار   |   دفعات چاپ: 1649 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر

آسیب شناسی روضه و عزاداری

 | تاریخ ارسال: 1393/8/20 - 09:07 | 

AWT IMAGE

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE

>

AWT IMAGE


دفعات مشاهده: 12357 بار   |   دفعات چاپ: 1101 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر

دغدغه‌های رهبر انقلاب برای «دولت نهم» چه بود؟

  دغدغه‌های رهبر انقلاب برای «دولت نهم» چه بود؟

  رهبر انقلاب در یکی از اولین دیدارها به احمدی‌نژاد تذکر دادند که گمان مصونیت از انحراف را مطلقاً نباید در خودمان راه بدهیم؛ یعنی هیچ‌کس نباید بگوید وضع ما که روشن است و مثلاً در خط دین و خدا داریم حرکت می‌کنیم و منحرف نمی‌شویم.

  به گزارش فرهنگ نیوز ،دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان روزانه بخش هایی از کتاب «شاه‌کلید انگلیسی»، نوشته «پیام فضلی‌نژاد» را در قسمت پاورقی روزنامه کیهان منتشر می‌کند که در ادامه بخش دیگری از فصل چهارم این کتاب می‌آید:

    «ماموریت غیرممکن» امیراحمدی و پیشنهاد معاون نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی ظاهراً در نگاه اول پیشرفت خوبی داشت و به یک نتیجه کاربردی موثر رسیده بود؛ خصوصاً که معاون احمدی‌نژاد در برابر موج اعتراضات مراجع تقلید و سیاستمداران و شخصیت های فرهنگی و اجتماعی ، حاضر به پس گرفتن حرفش درباره «دوستی با مردم اسرائیل» نبود و رئیس‌جمهور نیز می‌کوشید از هرگونه موضع‌گیری علیه مشایی طفره برود. این وضعیت برای دولت، مثل یک «تعلیق ایدئولوژیکِ» آزاردهنده بود و رفتار سیاسی مشایی هم فقط به التهابات دامن می‌زد. ۲۰ روز بعد، مشایی دوباره یک نشست خبری در «کاخ گلستان» ترتیب داد. طبیعتاً او در برابر مطالبات بحق حامیان گفتمان سوم تیر - که ماهیتِ حقیقی اسرائیل جنایتکار و صهیونیست‌های غاصب را از مکتب «اسلام ناب» امام خمینی(ره) آموخته بودند - باید عذرخواهی و عقب‌نشینی می‌کرد، اما هدفی جز پیچیده‌تر ساختن بحران نداشت و در این میان، اعتبار رئیس‌جمهور اولین آسیب جدی را می‌دید. مشایی در نشست خبریِ «کاخ گلستان» باز هم اعلام کرد:

برای هزارمین بار می‌گویم با مردم اسرائیل دوست هستیم.

بدین‌ترتیب «حلقه انحرافی» در روزهای داغ تابستان ۱۳۸۷ ایجاد اولین بحران گفتمانی- سیاسی را در منظومه فکری رئیس‌جمهور کلید زد و عملاً نخستین «حمله معتبر» از درون دولت را علیه باورهای راستین احمدی‌نژاد انجام داد. (از این پس، «حلقه انحرافی دولت» به طور متوسط در هر دو ماه یک هزینه سنگین سیاسی را به شخص رئیس‌جمهوری تحمیل کرد و طی ۵ سال حدود ۳۰ حمله ایدئولوژیک و بحران ضدگفتمانی را از درون دولت علیه باورهای او تدارک دید. در واقع، پدیدآوردن دست‌کم ۱۵ بحران گفتمانی و ۱۵ هزینه سنگین سیاسی برای سقوط منزلت یک رئیس‌جمهور کافی بود، چون هربار از اعتبار احمدی‌نژاد نزد هواداران اصیل «گفتمان سوم تیر» می‌کاست و او را بیشتر از جمع یاران واقعی خود جدا می‌ساخت.) اسفندیار رحیم‌مشایی حتی روز ۲۱ مرداد ۱۳۸۷ برای تبیین بیشتر فلسفه «اظهار دوستی با مردم اسرائیل» یک یادداشت اختصاصی را در اختیار سایت «عصر ایران» از رسانه‌های حامیِ هاشمی رفسنجانی گذاشت و خیلی صریح نوشت:

ما جنگی با اسرائیل نداریم. بعضی‌ها فکر می‌کنند همه مردم اسرائیل در خیابان‌ها پوتین به پا کرده‌اند! این باید افتخار ما باشد که با هیچ ملتی دشمنی نداریم.

اظهار دوستی با مردم اسرائیل از بیخ و بن با فتوای صریح امام خمینی(ره) درباره «شهرک‌نشینان صهیو نیست» مخالف بود و روز ۲۲ مرداد ۱۳۸۷ برای چندمین‌بار روزنامه «کیهان» در کنار دیگر رسانه‌ها‌، چهره ها و شخصیت های اصول گرا خواستار عذرخواهی و عزل مشایی شد. رفتار رئیس‌جمهور کم کم به ایجاد یک حاشیه امن برای مشایی انجامید، چون احمدی‌نژاد خط‌قرمز خود را برخورد با او می‌دانست. پافشاری مشایی بر موضعش زمینه ارسال سیگنال اسرائیل را فراهم ساخت و روز ۹ شهریور ۱۳۸۷ «شیمون پرز» به میدان آمد. رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی در گفت وگو با رادیو صدای آمریکا ضمن تروریست نامیدن احمدی‌نژاد از سخنان آشتی‌جویانه «اسفندیار رحیم‌ مشایی» استقبال کرد و گفت:

دوستی ما با ملت ایران ۲۵۰۰ ساله است. ما «دوران طلایی» با ایران داشتیم و یهودیان به «کوروش هخامنشی»، پادشاه باستانی ایران به دلیل نقشی که در آزاد شدن «بردگان یهودی بابل» داشت، احترام می‌گذارند.

 

 
از راست: حمید بقایی (معاون اجرایی رئیس‌جمهور)، محمدرضا رحیمی (معاون اول رئیس‌جمهور)، محمود احمدی‌نژاد، اسفندیار رحیم‌مشایی (سرکرده حلقه انحرافی دولت) و محمد شریف‌ملک‌زاده (معاون رئیس‌جمهور)؛ ۲۰‌ اسفند ۱۳۹۱، « جشن استقبال از نوروز». در این مراسم که با حضور اعضاء برجسته حلقه انحرافی دولت (دست راست و چپ رئیس‌جمهور) برگزار شد،« محمود احمدی‌نژاد» نشان درجه یک فرهنگ و هنر را به مشایی اهداء کرد.

ستایش رئیس‌جمهور اسرائیل از «ضدگفتمان» حلقه انحرافی، نه تنها به حساسیت احمدی‌نژاد منجر نشد، بلکه او روز پنجشنبه ۲۸ شهریور در آستانه چهارمین سفرش به آمریکا درباره «دوستی با مردم اسرائیل» گفت «حرف مشایی، حرف مکتب ما و حرف دولت است!»۳۵۵ پس از ۲ ماه جنجال، موضع رئیس‌جمهور گره این بحران سیاسی را کور کرد. حالا همه نگاه‌ها به سوی رهبر معظم انقلاب دوخته شد تا با تدبیر حکیمانه‌شان راه عبور از این التهاب هزینه‌ساز را ترسیم کنند. هنوز یک روز از تأیید «دوستی با مردم اسرائیل» توسط رئیس‌جمهور نگذشته بود که رهبر انقلاب در دومین خطبه نماز جمعه روز ۲۹ شهریور ۱۳۸۷ جلوی یک انحراف سیاسی دولت نهم را گرفتند و موضع مستدل و قاطع نظام را اعلام کردند

  . حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «دوستی با مردم اسرائیل» را یک «حرف غلط و غیرمنطقی» و «قضیه‌ای پوچ» دانستند که نباید دستمایه التهابات سیاسی قرار گیرد، زیرا چنین اظهاراتی چیزی بیش از یک مساله‌ای «کوچک» و «جزیی» نیست؛ بنابراین در منظومه سیاسی و گفتمانی نظام هیچ جایی ندارد. رهبر معظم انقلاب فرمودند:

یک نفر پیدا می‌شود درباره مردمی که در اسرائیل زندگی می‌کنند یک اظهارنظر می‌کند، البته این اظهارنظر، «اظهارنظر غلطی» است. اینکه گفته شود ما با مردم اسرائیل هم مثل مردم دیگر دنیا دوستیم، این حرف درستی نیست، «حرف غیرمنطقی» است.... ما با یهودی ها هیچ مشکلی نداریم، با مسیحی ها هیچ مشکلی نداریم، با اصحاب ادیان در دنیا هیچ مشکلی نداریم، اما با غاصبان سرزمین فلسطین چرا، مشکل داریم. غاصب هم فقط رژیم صهیونیستی نیست. این موضع نظام است این موضع انقلاب و موضع مردم است. حالا کسی حرفی می‌زند اشتباه ، عکس‌العمل‌هایی هم در مقابل آن نشان داده می‌شود. خوب مساله را باید تمام کرد. اینکه یک روز یک نفر از این طرف بگوید، یکی از آن طرف بگوید، یکی این جور استدلال کند، یکی از آن طرف حرف بزند، این درست نیست، این التهاب آفرینی است؛ حرفی بود گفته شد و اشتباه بود و تمام. موضع جمهوری اسلامی و موضع دولت جمهوری اسلامی هم این نیست... خوب این «حرف خطایی» بود، حرف درستی نبود. این را نباید وسیله التهاب قرار داد. من خواهش می‌کنم از همه، این جور مسائل کوچک و مسائل جزئی را، حرفی بر زبان کسی جاری می‌شود، مطلبی گفته می‌شود، این را وسیله‌ای قرار ندهند برای اینکه مدتی جریان سازی و مساله‌آفرینی بشود در سر تا سر کشور، یک عده موافق یک عده مخالف سر قضیه ای پوچ، خوب موضع نظام مشخص است، تمام شد
.

در واقع رهبر انقلاب پیش از هر چیز ابتدا شخص رئیس‌جمهور را از سقوط به ورطه یک «بحران ایدئولوژیک» نجات دادند و مانع تحمیل هزینه‌های بیشتر به احمدی‌نژاد گشتند، چون موضع مشایی با ماهیت و منطق گفتمان رئیس دولت درباره «صهیونیسم» در تباین مطلق بود و یک «ضدگفتمان» علیه رئیس‌جمهور اصول‌گرا به حساب می‌آمد. رهنمودهای رهبری یک مرزبندی دقیق میان «موضع نظام و دولت» با «موضع فردی» در حد و اندازه یک معاون تازه‌کار رئیس دولت را ترسیم کرد و از همین نقطه، وزن و اهمیت و اعتبارِ رفتارهای سیاسی «اسفندیار رحیم مشایی» برای نظام به روشنی مشخص شد. او از دو سال قبل‌تر نیز حرفهای عجیب و غریبی درباره «حجاب» می‌زد؛ حتی دی‌ماه ۱۳۸۵ فیلم حضورش در مجلس رقصی در ترکیه و در حین انجام یک ماموریت دولتی رسمی به عنوان رئیس «سازمان میراث فرهنگی و گردشگری» منتشر شد، اما این‌بار دیگر فرصتی برای ادامه حاشیه‌سازی نیافت .

  در عین حال سخنان رهبر انقلاب در پایان خطبه دوم نماز جمعه شامل یک هشدار مهم به فعالان سیاسی نیز بود و توصیه جدی کردند که فعالان سیاسی از «بی‌انصافی علیه دولت» بپرهیزند. در تابستان ۱۳۸۷، احمدی‌نژاد هرچند نخستین اشتباه بزرگ سیاسی‌/ گفتمانی‌اش را با حمایت از ایده پوچ و بی‌پایه «دوستی با مردم اسرائیل» مرتکب شد، اما همچنان یک رئیس‌جمهور مکتبی و مردمی و دلسوز شناخته می‌شد و دغدغه رهبر معظم انقلاب نیز مراقبت و حفاظت از این سرمایه بزرگ برای نظام بود. احمدی‌نژاد نیز مانند ما «معصوم» نبود. البته این نخستین تذکر علنی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رئیس‌جمهور احمدی‌نژاد نبود؛ گرچه نخستین‌بار بود که رهبر معظم انقلاب با تبیین مصداق موضوع (دوستی با مردم اسرائیل) مانع یک انحراف گقتمانی شدند.

«انحراف از اصول» همواره یکی از دغدغه‌های کلیدی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بوده است؛ چنان که هم در دوران ریاست‌جمهوری «اکبر هاشمی رفسنجانی» و هم در هنگام زمامداری «سیدمحمد خاتمی» رهبر معظم انقلاب پیرامون «انحراف» هشدار دادند.

  وقتی روز ۸ شهریور ۱۳۸۴ «محمود احمدی‌نژاد» برای نخستین‌بار به همراه اعضاء هیات دولت به دیدار رهبر معظم انقلاب رفت، ایشان به تشریح نظریه‌های «عدالت» در نظام‌های معاصر جهان و تبیین «عدالت» از منظر «مکتب اسلام ناب» پرداختند و فرمودند:

اگر «عدالت» را از «معنویت» جدا کنیم - یعنی عدالتی که با معنویت همراه نباشد - این هم عدالت نخواهد بود. عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنویِ عالم وجود و کائنات نباشد، به «ریاکاری» و «دروغ» و «انحراف» و «ظاهرسازی» و «تصنع» تبدیل خواهد شد.


دومین دیدار رئیس‌جمهور احمدی‌نژاد و کابینه با رهبر انقلاب اسلامی روز ۱۷ مهر ۱۳۸۴ یعنی دوماه پس از آغاز به کار «دولت نهم» رقم خورد. در واقع، این نخستین‌بار بود که دولت جدید در ماه مبارک رمضان به حضور ولی‌امر مسلمین می‌رسید. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این ملاقات را نیز به سنت مرسوم خود در جلسات ماه رمضان رهبری با دولت‌ها به بازخوانی «نصایح و مواعظ نهج‌البلاغه» اختصاص دادند؛ زیرا اعتقاد دارند «فهم منطق علوی در باب مسائل کلان اداره‌ کشور از خلال این مواعظ به‌دست می‌آید.»

  از این رو، رهبر انقلاب تبیین علل و دلایل «انحراف» از رهگذر شرح «فرمان امیرالمؤمنین به مالک‌اشتر» را به عنوان دستور جلسه تعیین کردند و در همان ابتدای دیدار با رئیس‌جمهور احمدی‌نژاد و دولت نوپا تذکر دادند:

نکته‌ی اول :

  گمان «مصونیت از انحراف» را مطلقاً در خودمان نباید راه بدهیم؛ یعنی هیچ‌کس نباید بگوید وضع ما که روشن است و مثلاً در خط صحیح و در خط دین و خدا داریم حرکت می‌کنیم و منحرف نمی‌شویم؛ نه، چنین چیزی نیست. امکان «لغزش» و «انحراف» از خط مستقیم برای همه هست و همه هم وسیله‌ی اجتناب از این انحراف را دارند؛ یعنی این‌طور نیست که یک سرنوشت قطعی و حتمی وجود داشته باشد تا ما بگوییم هر کس در این راه حرکت می‌کند، ناگزیر باید لغزش پیدا کند؛ نه، انسان می‌تواند بدون لغزش و انحراف راه را ادامه دهد. اما «مصونیت از انحراف» هم «تضمینی» نیست که انسان بگوید ما که دیگر منحرف نمی‌شویم؛ بنابراین خاطر جمع سر را روی بالش نرمی بگذارد و از حال خودش غافل شود. هیچ‌کدام از این دو طرف قضیه نباید مورد بی‌توجهی قرار بگیرد.

وسیله‌ی «عدم انحراف» و پرهیز از انحراف چیست؟ «مراقبت از خود.» باید مراقب بود. اگر از خود مراقبت کنیم، منحرف نمی‌شویم. اگر از خود مراقبت نکنیم، یا از ناحیه‌ی سستی و ضعف در پایه‌ها و مبانی عقیدتی انحراف به انسان روی می‌آورد، یا از ناحیه‌ی شهوات به انسان روی می‌آورد. حتّی کسانی که پایه‌ها و مبانی اعتقادی آنها محکم است، شهوات نفسانی بر نگاه و بینش عقلیِ درست و عمیق نسبت به خط و راه و هدف غلبه می‌یابد و انسان را منحرف می‌کند؛ که ما مواردش را دیدیم... وقتی انسان نسبت به تعهدی که با خدای خود دارد، بی‌توجهی نشان داد و «خلف وعده» کرد، «نفاق» بر قلب او مسلط می‌شود. بنابراین اگر ما بی‌توجهی کنیم و تن به شهوات و هوی‌ها بسپاریم، ایمان مغلوب و عقل مغلوب می‌شود و هوی‌ و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافی که از آن می‌ترسیدیم، ممکن است پیش بیاید.

نکته‌ی دوم
:

  این‌که ماها اگر بخواهیم در این جایگاهی که هستیم، از احتمال خطای خودمان کم کنیم، باید از «سخن درشت خیرخواهان» نرنجیم؛ یکی از راههای سلامت این است... کسی که می‌دانید قصد عناد و دشمنی ندارد، ولو با لحن درشتی هم حرف می‌زند، از او نباید واقعاً برنجید. به سخن نرم و دلنشین «چاپلوسان» هم دل نسپرید. اگر ما این را رعایت کنیم، به نظر من خیلی به سود ماست... شما به عنوان یک حاکم، یک رئیس یا یک وزیر، وقتی «طرفدار قشری» هستید، قهراً به آن «قشر» امکاناتی تعلق می‌گیرد و آن قشر تمکنی پیدا می‌کند که همین «امکانِ تطاول آنها» بر حقوق مردم را به‌وجود می‌آورد؛ پس حواستان باشد.


 


دفعات مشاهده: 14831 بار   |   دفعات چاپ: 1583 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 124 بار   |   0 نظر

انتخابات ۹۲ | وظایف شورای نگهبان

 | تاریخ ارسال: 1392/2/24 - 14:27 | 

  انتخابات ۹۲ | وظایف شورای نگهبان

  مهلت ثبت نام نامزدهای ریاست جمهوری یازدهم به پایان رسید و بررسی صلاحیت‌ها توسط شورای نگهبان آغاز ‌شده است . با توجه به اهمیت وظیفه‌ی این شورا در این برهه‌ی زمانی، پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای KHAMENEI.IR گزیده‌ای از توصیه‌های رهبر انقلاب اسلامی به شورای نگهبان را در صفحه‌ی ویژه‌ی انتخابات منتشر می‌کند. متن کامل را از اینجا دریافت کنید .


دفعات مشاهده: 13147 بار   |   دفعات چاپ: 959 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 71 بار   |   0 نظر

هتک‌حرمت پیکر مطهر حجربن‌عدی

  هتک‌حرمت پیکر مطهر حجربن‌عدی

  عناصر وهابی گروهک تروریستی موسوم به "ارتش آزاد سوریه" در شنیع ترین اقدام هتاکانه خود از بدو آغاز فعالیت های فرقه ای در کشور سوریه که با هدف دامن زدن به آتش تفرقه بین مسلمانان انجام گرفته است، با حمله به مرقد مطهر "حُجر بن عدی" (رحمه الله علیه) و تخریب ضریح و نبش قبر آن صحابی جلیل القدر، پیکر تازه و آغشته به خون او را بیرون کشیده و با خود به سرقت بردند.

 

  گزارش مشرق حاکی است یگان موسوم به "هماهنگی منطقه عدرا البلد در حومه دمشق" وابسته به ارتش آزاد سوریه، با انتشار این خبر در صفحه فیسبوک خود و انتشار تصاویر این هتک حرمت بی سابقه، اعلام کرد: «این بارگاه "حجر بن عدی الکندی" یکی از قبور معروف نزد شیعیان در "عدرا البلد" در غوطه واقع در حومه دمشق است که قهرمانان ارتش آزاد سوریه، آن را نبش کرده و جنازه را به مکان ناشناخته دیگری منتقل کرده و دوباره دفن کردند تا دیگر این مکان، مرکزی برای شرک ورزیدن به خدا نشود.»

   

  بر اساس این گزارش، این اقدام شنیع، ساعاتی پیش از سخنرانی اخیر دبیرکل حزب الله لبنان درباره هشدار به گروهک های وهابی فعال در سوریه انجام شده است.

    سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان در جدیدترین سخنرانی خود با هشدار درباره هر گونه تعرض به اماکن مقدسه مسلمانان در سوریه از سوی گروه های وهابی و تکفیری، به حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها اشاره کرده و گفته است: «برخی گروه‌های مسلح در فاصله‌ای حدود چند صد متر با حرم حضرت زینب(ع) در شام فاصله دارند و در این زمینه حساسیت بسیار زیادی وجود دارد چون این گروه‌ها تهدید کرده‌اند در صورتی که بر این کشور سیطره یابند حرم حضرت زینب(ع) را نابود می‌کنند و شاهد آن هستیم که این افراد هنوز هم از این تصمیم عقب‌نشینی نکرده‌اند. این اقدام، عواقب خطرناکی به همراه دارد همان طور که تکفیری‌ها پس از آنکه اقدام به انفجار حرم امامان معصوم(ع) در سامراء عراق کردند عواقب و نتایج خطرناکی به وجود آمد.»

 

  وی با بیان اینکه: «کسانی که از این حرم دفاع می‌کنند و در دفاع از آن شهید می‌شوند کسانی هستند که مانع از ایجاد فتنه می‌شوند.»، تأکید کرد: «جلوگیری از تخریب حرم حضرت زینب(ع) و ایستادن در برابر تکفیری‌ها برای مقابله با تخریب این حرم واجب است.»

   

  اما حجر بن عدی چه کرد که مورد کینه وهابیون قرار گرفت؟

  او در نوجوانی همراه برادرش "هانی بن عدی" به حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) رسید و به دین اسلام گروید. پس از زمان اندکی که از اسلام آوردن او گذشت پیامبر(ص) از دنیا رفت. حجر در فتح شام، یکی از سربازان فاتح بود و هم او بود که "مرج عذرا" (عدرا البلد) را فتح کرد و در جنگ قادسیه هم شرکت داشت. در جریان فتح مدائن، او بود که به رود دجله زد و از آن عبور کرد.

    حجر در عین دلاوری، مرد تقوا و نیایش و معنویت بود و به همین سبب او را "حجر الخیر" می نامیدند، در برابر حجر شر که از یاران معاویه بود. او نسبت به مادرش همواره نیکی می کرد و نماز و روزه فراوان انجام می داد. او هرگز بی وضو نمی ماند و هر وقت وضو می گرفت، پس از آن حتماً نماز مستحبی هم می خواند. دعای او در پیشگاه پروردگار به هدف اجابت می رسید و نزد همگان به "مستجاب الدعوه" بودن شهره بود.

 

  حجر، مرد هدف و عقیده بود و به مردان حق و فضیلت، عشق می ورزید. او هنگام مرگ "ابوذر غِفاری" در ربذه، همراه مالک اشتر بر بالین او حاضر شد.

   

  حجر در زمان امام علی(ع)

  او در میان یاران حضرت علی(علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آن حضرت شمشیر می زد. او پیش از شروع جنگ صفین، روزی پشتیبانی خود را از امیر مؤمنان(علیه السلام) چنین اعلام کرد: «ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم؛ می دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره برداری نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده و زود شناختیم. ما دارای یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأی آزموده و نیروی پسندیده هستیم و اینک اختیار ما در دست توست یا امیرالمؤمنین! اگر به شرق یا غرب جهان بروی، در رکاب تو خواهیم ماند و هر چه دستور دهی اطاعت می کنیم.» امیر مؤمنان(علیه السلام) از این وفاداری خوشحال شد و درباره او دعا کرد.

 

  یکی دیگر از افتخارات حجر، مقابله با "ضحاک" یکی از فرماندهان نامدار لشکر شام بود که در این نبرد پیروز شد.

 

  حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی میسره (سمت چپ) لشگر امام را بر عهده داشت.

  بعد از شهادت امام علی(علیه السلام) و جریان صلح تحمیلی بر امام حسن(علیه السلام)، حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان کردند. یکی از این حاکمان، مغیره بن شعبه(علیه اللعنه) بود که چون از محبوبیت عمومی و شایستگی و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف می کرد و می گفت: «نمی خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و سروری می رسد ولی مغیره روز قیامت ذلیل و مغذب می گردد.»

 

  پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) و افزایش رفت‌وآمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین(علیه السلام)، دست‌نشاندگان معاویه، به دستور او، سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان به‌خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره‌های سرشناس شیعه را به بهانه‌های پوچ و بی‌اساس به قتل می‌رساندند که یکی از آنان "حجر بن عدی کندی" بود.

    بیان حجر در رثای امام علی (علیه السلام)

  حجر بن عدی، فردای ضربت خوردن مولای متقیان چنین گفت: تأسف و اندوه من، به خاطر سرور پرهیزگاران، پدر پاکان و شیرمرد پاکیزه خویی است که او را کافری پست، گمراه، دور از رحمت خدا و گنهکاری مفسد و سنگدل کشت. لعنت خدا بر کسی باد که از شما خاندان دوری کند، زیرا شما خاندان پیامبر، راهنما و نقطه امید من در روز رستاخیزید.

   بشارت شهادت حجر از زبان امام علی(ع)

  چشمان نافذ و بصیر امیر مؤمنان(علیه السلام) به سوی حجر دوخته شد و او را مخاطب ساخته و فرمود: «چگونه خواهی بود هنگامی که تو را به تبرّی جویی از من فرا خوانند و چه خواهی گفت در آن حال که از تو بخواهند پیوند دوستی ات را از من بگسلی؟» حجر پاسخ داد: «به خدا سوگند، اگر با شمشیر بدنم را پاره پاره کنند و اگر خرمنی از آتش بیفروزند تا مرا در آن بیندازند، تمام اینها را می پذیرم ولی تبرای از تو را، هرگز.»

  حضرت علی(علیه السلام) هم شهادت حجر و یارانش را پیشاپیش مژده داد و فرمود: ای اهل کوفه! هفت نفر از بهترین مردان شما در عذراء کشته خواهند شد که وضع آنان، مانند "اصحاب اخدود" خواهد بود.

    زیاد بن ابیه با حجر چه کرد؟

  در سال 50 هجری، دست مرگ طومار عمر "مغیره بن شعبه"(علیه اللعنه) را در هم نوردید و معاویه(علیه اللعنه) "زیاد بن ابیه"(علیه اللعنه) برادرخوانده بدنام و سفاک خود را که حکمران بصره بود همزمان، به حکمرانی کوفه نیز منصوب نمود اما با چنان اعتراض سختی و مبارزه بی امانی از جانب حُجر مواجه شد که بر فراز منبر رفت و چنین گفت: «اگر نتوانم این قریه ناچیز (یعنی کوفه) را از شر تحریکات حجر حفظ کنم مرد نیستم! من بلائی بر سر حجر بیاورم که برای آیندگان عبرت باشد.» او اما با سرسختی حجر و یارانش مواجه شد و ناگزیر پس از تلاش‌های فراوان از دستگیری وی نا امید شد اما با بی وفایی و خیانت کوفیان، چندی بعد، حجر مجبور شد در عوض دادن امان‌نامه از طرف زیاد، خود را تسلیم کند چون همرزمان حجر، بازداشت و سرکوب شدند، زیاد برای اینکه معاویه را به کشتن حجر وا دارد، شروع به جمع آوری شهادت‌های دروغ و طوماری بی‌اساس بر ضد حجر و همرزمانش کرد و سرانجام حجر و 11 تن از یارانش را به شام حرکت داد و در نتیجه هفت تن از همراهان حجر، آزاد و باقی به مرگ محکوم شدند.

    ضریح مزار حجر بن عدی پیش از تخریب

  (عکس از وبگاه بعثه مقام معظم رهبری)

    کوتاه‌ترین نماز در همه عمر

  هنگامی که نوبت قتل حجر رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند؛ او موافقت کرد. حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد. پرسیدند: «آیا از ترس مرگ، نماز را طول دادی؟» گفت: «به خدا سوگند در عمرم هرگاه وضو ساخته‌ام دو رکعت نماز هم خوانده‌ام و هرگز نمازی به این کوتاهی نخوانده‌ام و برای اینکه خیال نکنید من از مرگ می‌ترسم نمازم را این‌قدر کوتاه خواندم.» و بعد گفت: «پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشویید زیرا می‌خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم.»

 

  خبر شهادت حجر و همرزمانش، بازتاب وسیعی در جامعه داشت که شدیدترین اعتراض به این اقدام را امام حسین(علیه السلام) علیه معاویه انجام داد. در این بین، عایشه نیز که از عظمت مقام حجر نزد پیامبر خدا(ص) آگاه بود معترض بود و شخصی را نزد معاویه فرستاده بود تا مانع کشتن حجر شود اما کار از کار گذشته بود. عایشه به معاویه گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «پس از من، هفت نفر کشته می شوند که خدا و اهل آسمان از قتل آنان، خشمگین خواهند شد.»

  گویند معاویه، هنگام مرگ، دچار کابوس ترسناکی شده بود و در حالی که به‌شدت دچار تشنج و درد بود تکرار می‌کرد: «ای حجر! مؤاخذه و گرفتاری من به خاطر تو طولانی خواهد بود.»

     تأثیر شهادت حجر

  شهادت حجر، تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از امویان، سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت به طوری که عایشه هنگامی که در موسم حج با معاویه دیدار کرد به او گفت: «چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ به‌راستی که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود در «مرج عذراء» (عدرا البلد) جماعتی کشته می‌شوند که فرشتگان آسمان از کشته‌شدن آنان، به خشم خواهند آمد.»

    معاویه برای اینکه عمل خود را توجیه کند، گفت: «متأسفانه در آن زمان، هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد!»


دفعات مشاهده: 13623 بار   |   دفعات چاپ: 1415 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 126 بار   |   0 نظر

رهبر انقلاب: ما در دنیا اهل مذاکره‌ایم

 | تاریخ ارسال: 1391/12/9 - 08:14 | 

  ۴

  رهبر انقلاب: ما در دنیا اهل مذاکره‌ایم

  

  مبنائاً به مذاکره معتقدم؛ اما مذاکره با که و بر سر چه؟ مذاکره برای رسیدن به یک قدر مشترک؛ دو طرف باید همدیگر را قبول داشته باشند؛ یک حدّ وسطی هم وجود داشته باشد؛ مذاکره کنند تا به این حدّ وسط برسند. آن طرفی که شما را اصلاً قبول ندارد، با اصل وجود شما به عنوان جمهوری اسلامی طرف است، با او چه مذاکره‌ای می‌توانید بکنید؟

  · سیاسی

  به گزارش گروه سیاسی-فرهنگ نیوز: مذاکره با آمریکا، بحثی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین بعد از هشت سال دفاع مقدس بارها بر سر زبان ها بوده است. این صحبت ها که هم از طرف سیاسیون آمریکا و هم از طرف برخی سیاسیون در داخل مطرح شده است، همواره فقط در حد حرف بوده و رژیم مستکبر آمریکا هیچگاه نسبت به وعده هایی که در مذاکرات بین المللی داده نیز پایبند نبوده است. بازخوانی بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، می تواند روشنگر مسائل اصلی در بحث مذاکره با آمریکا باشد.

  رهایی از تحریم و تهدید با «مذاکره»؟

  مگر کشورهایی که امروز مورد تهدید امریکا هستند - غیر از جمهوری اسلامی - با امریکا مذاکره نمی‌کنند؟ مگر آنها با امریکا رابطه ندارند؟ مذاکره و رابطه، مانع فشار آوردن و تهدید کردن و بدجنسی کردن و افزون‌طلبی نیست؛ مذاکره مشکلی را حل نمی‌کند. دولت امریکا صریحاً با نظام اسلامی، هویّت اسلامی و ایمان اسلامیِ مردم ما اعلام مخالفت کرده است . علّتش این است که اسلام موجب شده تا این ملت در مواضع خود مستقر و ثابت باشد و پابرجا بایستد و تسلیم آنها نشود. هدف امریکا این است که سیطره‌ی خود را که در دوران رژیم منحوس پهلوی - بخصوص در سی سال آخر آن رژیم - بر همه جای کشور گسترده بود، دوباره برقرار کند. معلوم است که ملت ایران بعد از این انقلاب عظیم، بعد از این همه فداکاری و قهرمانی و بعد از این همه شهادتها، تسلیم چنین زورگویی نخواهد شد. نخیر، مذاکره هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. ۱

 

  چرا بیزاری از مذاکره؟

  ما در دنیا اهل مذاکره‌ایم. بنده از زمان ریاست جمهوری همیشه به وزارت خارجه و دستگاههای گوناگون تأکید می‌کردم که بروید با دولتها و کشورها صحبت کنید، در مجامع جهانی شرکت کنید. به رؤسای جمهور بعد از ریاست جمهوری خودم همیشه تأکید می‌کردم که مسافرت کنید؛ در مذاکرات شرکت کنید و ارتباط داشته باشید؛ رفت و آمد داشته باشید. مبنائاً به مذاکره معتقدم ؛ اما مذاکره با که و بر سر چه؟ مذاکره برای رسیدن به یک قدر مشترک؛ دو طرف باید همدیگر را قبول داشته باشند؛ یک حدّ وسطی هم وجود داشته باشد؛ مذاکره کنند تا به این حدّ وسط برسند. آن طرفی که شما را اصلاً قبول ندارد، با اصل وجود شما به عنوان جمهوری اسلامی طرف است، با او چه مذاکره‌ای می‌توانید بکنید؟! او صریحاً می‌گوید که با نظام دینی مخالف است؛ با نظام جمهوری اسلامی بخصوص، مخالف است؛ چون منشاء حرکت بیداری مسلمانان در دنیا شده است. ۲

  معلوم است که مایلیم با همه‌ی دولتهای دنیا رابطه‌ی خوب داشته باشیم. رابطه هم داریم؛ روزبه‌روز هم به فضل الهی بیشتر خواهیم کرد. یک روز خیال می‌شد که ما با اروپا روابطمان قطع خواهد شد؛ یک روز خیال می‌کردند که ما با روسیه هرگز رابطه‌ای برقرار نخواهیم کرد؛ نخیر. امروز می‌بینید که روابط ما با اروپا گرم است، با آسیا گرم است؛ با کشور روسیه و کشورهای بزرگ دنیا روابط ما، روابط خوبی است. مسأله‌ی ما با امریکا، مسأله‌ی دیگری است؛ مسأله‌ی روابط نیست . برای آنها، روابط به معنای مقدّمه‌ی برای این تسلّط است و به کمتر از آن هم راضی نیستند! اسم روابط را به عنوان شعار می آورند. ۳

 

  پی نوشت ها :

  ۱. بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان ۱۳۸۱/۰۲/۱۱

  ۲. بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۰/۱۲/۲۷

  ۳. بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌ ۱۳۷۷/۱۰/۰۴

 

 


دفعات مشاهده: 14983 بار   |   دفعات چاپ: 1559 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 158 بار   |   0 نظر

شیعه و سنی؛ غوغای ساختگی‏

 | تاریخ ارسال: 1391/11/14 - 09:35 | 

  شیعه و سنی؛ غوغای ساختگی‏/به قلم شهید دکتر فتحی شقاقی

  برخی چنین وانمود می‌کنند که همه اهل سنت، دیدگاه منفی نسبت به شیعه و انقلاب اسلامی ایران دارند تا بدین‌‏سان اراده ملت ایران را در همراهی و یاری جنبش‌های اسلامی غیرشیعی سست کنند. نمونه‌ای از این شیطنت را در ایام نبرد ۲۲ روزه غزه شاهد بودیم که گروهی مسأله سنی بودن اکثر فلسطینی‌ها را با تأکید ویژه مطرح کردند و تهمت‌هایی نیز به مجاهدان زدند. البته همان‌وقت پاسخ‌های مستندی به تفرقه‌افکنان داده شد.

  «شیعه و سنی، غوغای ساختگی» عنوان کتابی است که در سال ۱۹۸۳ م توسط مجاهد بزرگ فلسطینی شهید دکتر فتحی شقاقی (بنیانگذار جنبش جهاد اسلامی) به رشته تحریر درآمده و نشان می‌دهد که بسیاری از اندیشمندان معاصر اهل سنت بویژه سران إخوان المسلمین نگاه مثبتی نسبت به شیعیان و تقریب مذاهب دارند. شقاقی از عموم اهل سنت بویژه تندرو‌ها می‌خواهد که از شیوه اندیشمندان بزرگ خود مبنی بر تقریب پیروی کنند. این کتاب را استاد سیدهادی خسروشاهی به فارسی ترجمه و با سایر آثار شهید شقاقی با عنوان «امام خمینی؛ تنها گزینه» منتشر کرده است. آنچه در پی می‌آید خلاصه بخشی از این کتاب است که توسط «ا.م» صورت گرفته و حاوی نکات خواندنی است:

  سنی و شیعه؛ غوغای ساختگی‏

  نویسنده: شهید دکتر فتحی شقاقی

  ترجمه: استاد سیدهادی خسروشاهی

 

  از آغاز قرن نوزدهم، جهان اسلام با غرب معاصر مواجه شد و غرب، نظام سیاسی ما را که در خلافت تجلی یافته بود سرنگون و سرزمین ما را اشغال کرد و از نظر اخلاقی و فکری با جایگزین‌های لائیک خود، به جنگ با ما ادامه داد تا اینکه دولت یهودی را در قلب میهن اسلامی کاشت، و در سوی دیگر دست‏‌نشاندگان خود را به قدرت رساند.

  نظام‌های حکومتی وابسته به استعمار در جهان اسلام زاییده طبیعی استعمار و روی دیگر سکه اسرائیل هستند. ‏ غرب تا مدت‌ها گمان می‏‌کرد که ضربه نهایی را بر تمدن اسلامی وارد کرده تا اینکه انقلاب اسلامی ایران نخستین پیروزی اسلام را در دوران معاصر تحقق بخشید. انقلاب اسلامی عامل پی‌ریزی مفاهیم متعددی است. برخی از این مفاهیم چنین است:

  ۱. انقلاب اسلامی وحشت از ابرقدرت‌ها را از اذهان مسلمانان و مستضعفان جهان زدود.
۲. الگوی غربی را زیر سؤال برد و الگوی تمدنیِ جدیدی به بشریت عرضه کرد.
۳. بر نقش اسلام انقلابی در زندگی ملت‌های منطقه تأکید کرد.

  ولی آیا غرب و دست‏‌نشاندگانش، انقلاب را به حال خود‌‌ رها خواهند کرد؟ آیا در برابر شور و شوقی که در امت اسلامی بپا شده ساکت می‏‌نشینند؟ آیا اجازه می‌‏دهند این شور اسلامی به بار بنشیند؟

  غرب و دست‌‏نشاندگانش به وحشت افتاده بودند بنابراین در چند محور شروع به فعالیت کردند:

  ۱. با سوءاستفاده از مرحله آشفتگی‌های اوایل انقلاب، شروع به تحریک اقلیت‌ها کردند.
۲. از گروه‌های ایرانی مخالف، اعم از گروهک‌های سلطنت‏‌طلب و بعضی از تشکیلات مسلح لائیک حمایت کردند.
۳. آمریکا و اروپای غربی محاصره اقتصادی و سیاسی علیه انقلاب اسلامی را رهبری کردند.
۴. صدام‌‏حسین را برای انجام تجاوز خارجی به کار گرفتند.
۵. میان دو جناح امت اسلامی- سنی و شیعی- فتنه‌‏انگیزی کردند تا جلوی نفوذ موج انقلاب اسلامی به کشورهای سنی‏‌نشین گرفته شود.
دشمن در چهار محور نخست شکست خورد ولی در محور پنجم (فتنه‌‏انگیزی میان شیعه و سنی) تا حدی موفقیت یافت.

  استعمار، شاهزادگان نفتی و دیکتاتور‌ها می‌‏دانند که تفرقه‌افکنی به سلاح و قشون نیاز ندارد بلکه به کسی که فتوا بدهد احتیاج دارد، بنابراین نقش موردنظر باید به وسیله عمامه به سر‌ها و ریشو‌ها اجرا شود، خواه در دستگاه‌های رسمی رژیم‌ها باشند یا در خارج آن. بعضی از آن‌ها، تبلیغات شبهه ناک و غافلگیرکننده‏ای را علیه انقلاب اسلامی شروع کردند. گویی به تازگی کشف کرده‌اند! که این انقلاب‏ شیعی است و شیعه یک فرقه کافر است و آیهالله خمینی هم که با نشستن روی سجاده‏اش تاج و تخت‏‌ها را به لرزه درآورده، گمراه (!) شده است!!

  صحنه آن جوان مسلمان در پیش چشمان ما مجسم می‌‏شود که یک کتاب سعودی پر از مغالطه‏ و افترا را در دست داشت و آنرا در مسجد برای مردم توضیح می‌‏داد و به گمراهی‌های شیعیان! اشاره می‌‏کرد. اما براستی او چه وقت درمی‌‏یابد که یک طرح استعماری را اجرا می‌‏کند؟

  حقیقت این‌ست که مواضع خصمانه برخی اسلام‌گرایان علیه انقلاب اسلامی، جنبش اسلامی را با بن‏‌بست مواجه می‌کند، زیرا آنان در برابر حرکت پیشروی تاریخ می‏‌ایستند و با انقلابی مقابله می‏‌کنند که به گفته یکی از بیانیه‏‌های جنبش‏ إخوان المسلمین، رهبر آن امامی است که «مایه افتخار اسلام و مسلمانان» است.

  در اینجا سعی می‌‏کنم مواضع و نظرات اندیشمندان شناخته شده مسلمان را درباره برادری شیع و سنی بیان کنم.

  حقیقت این‌ست که موضع ضدانقلابی و جنجال ‏برانگیز برخی توده‏‌های جنبش اسلامی پیرامون سنی و شیعی موضعی ریشه‌‏دار نیست، بلکه پدیده‌ای ناگهانی و موقتی است که از سوی دیگران بر این‏ جوانان پاک تحمیل شده است. آن‌ها پس از اینکه مدت‌ها در گردونه شک و نومیدی بودند، سرانجام کشف! می‌‏کنند که انقلابی که امید‌هایشان را زنده کرده، یک انقلاب اسلامی نیست، بلکه انقلابی شیعی است و شیعیان کافرند!! مثلاً محب ‏الدین الخطیب نویسنده آن کتاب بدنام سعودی دلایل متعدد بر کفر شیعه آورده و اینکه آن‌ها قرآنی غیر از قرآن اهل سنت دارند!! و….. در حالی‌که او‌‌ همان کسی است که با دولت خلافت اسلامی جنگید و به یک حرکت قوم‌گرا- طلایه‌‏داران جوانان عرب- پیوست و وقتی که رازش برملا شد، در سال ۱۹۰۵ م به یمن فرار کرد.

  اکنون باز‏گردیم به بررسی مواضع و دیدگاه‌های حرکت‌های اسلامی و اندیشمندان مسلمان نسبت به غوغای ساختگی شیعه و سنی.

  شهید حسن البنا (بنیانگذار جنبش جهانی إخوان المسلمین) یکی از پیشگامان اندیشه وحدت میان شیعه و سنی و از شرکت‏‌کنندگان در فعالیتهای «جماعت تقریب بین مذاهب اسلامی» بود. وی و گروهی از مشایخ بزرگ اسلام توافق کردند که همه مسلمانان (سنی و شیعه) بر پایه اصول مشترک گرد هم آیند و در امور جزئی که از اصول دین نیست و انکار آن‌ها به معنای انکار دین نیست، یکدیگر را معذور بدارند.

  عبدالکریم شیرازی در کتاب وحدت اسلامی درباره جماعت تقریب می‏‌گوید: «آن‌ها توافق کردند که مسلمان کسی است که به «اللَّه» پروردگار جهان، و به محمد پیامبر که پس از او پیامبری نخواهد آمد، و به قرآن کریم آسمانی، و به کعبه قبله و خانه خدا، و به ارکان پنجگانه شناخته شده، و به روز رستاخیز و انجام آنچه در دین ضروری است ایمان و اعتقاد دارد. این ارکان- که به عنوان نمونه ذکر شد- مورد توافق شرکت‏‌کنندگان در جلسه، نمایندگان مذاهب چهارگانه شناخته شده اهل سنت و نمایندگان تشیع از دو مذهب امامیه و زیدیه است»

  در این جمعیت، شیخ ‏الازهر، مرجع و مفتی اعظم وقت، شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ مصطفی عبدالرازق و شیخ شلتوت نیز شرکت داشتند. استاد سالم بهنساوی (از اندیشمندان اخوان ‏المسلمین) می‏‌گوید: «از زمانی که جماعت تقریب بین مذاهب اسلامی تأسیس شد و امام البناء و آیهالله قمی در تأسیس آن سهیم بودند همکاری میان إخوان المسلمین و شیعیان برقرار است، این امر به دیدار شهید نواب صفوی از قاهره در سال ۱۹۵۴ انجامید.»

  همچنین امام حسن البناء در سال ۱۹۴۸ در حج با آیهالله کاشانی مرجع شیعیان دیدار کرد و میان آن دو تفاهم برقرار شد. عبدالمتعال جبری (از شاگردان حسن البنا) به نقل از روبر جاکسون می‌‏گوید: «اگر زندگی حسن البنا طولانی می‌‏شد ممکن بود رویدادهای مهمی برای این ‏دو کشور تحقق یابد، به ویژه که حسن‌‏البناء و کاشانی در سال ۱۹۴۸ م در حجاز دیدار کردند و ظاهراً با تفاهم ‏به ‏نقطه اصلی رسیدند، ولی حسن‌‏البناء نابهنگام ترور شد.»

  دکتر اسحاق موسی حسینی در کتاب «الاخوان المسلمون.. کبری الحرکات الاسلامیه الحدیثه» می‏‌گوید که برخی دانشجویان (شیعی) که در مصر تحصیل می‌‏کردند به اخوان پیوستند. همچنین معروف است که برخی از شیعیان در عراق نیز چنین کردند. وقتی نواب صفوی از سوریه دیدن کرد و با مصطفی سباعی دبیرکل إخوان در آنجا دیدار کرد، سباعی گله کرد که بعضی از جوانان شیعه به حرکت‌های لائیک و قومگرا می ‏پیوندند. نواب بر منبر و در برابر شیعیان و سنیان گفت: «هر کس می‏‌خواهد شیعه جعفری واقعی باشد به صفوف إخوان ملحق شود». نواب صفوی رهبر سازمان «فدائیان اسلام» شیعی بود. استاد محمدعلی ضناوی از برنارد لویس‏ نقل می‌‏کند که فداییان اسلام با اینکه پیرو مذهب تشیع‏‌اند، ولی اندیشه‌‏ای که درباره وحدت اسلامی دارند تا حدود زیادی با اندیشه اخوان مصر همانندی دارد و میان آن‌ها تماس‌هایی برقرار بوده است.

  استاد ضناوی می‌گوید از جمله اصول فدائیان اسلام اینست که اسلام یک نظام فراگیر برای زندگی است و فرقه‏ گرایی میان مسلمانان مردود است. سپس از نواب نقل ‏قول می‏‌کند: «بیایید با اتحاد برای اسلام تلاش کنیم و هر چیزی جز جهاد در راه عزت اسلام را به فراموشی بسپاریم. آیا زمان آن نرسیده که مسلمانان حقایق را درک کنند و اختلاف میان شیعه و سنی را‌‌ رها کنند؟!»

  استاد فتحی یکن (اندیشمند سنی لبنانی) ماجرای دیدار نواب صفوی از قاهره و شور و شوق إخوان المسلمین هنگام استقبال از وی را بیان می‏‌کند. سپس راجع به صدور حکم اعدام وی از سوی شاه، می‏گوید: «این حکم ظالمانه بازتاب شدیدی در کشورهای اسلامی داشت و توده‏‌های مسلمان که به دلاوری‌ها و مجاهدت‌های نواب صفوی ارج می‌‏گذارند از این حکم تکان خوردند و بر آن شوریدند و با مخابره هزاران تلگرام از سراسر جهان اسلام، حکم بر ضد آن مجاهد مؤمن و قهرمان را محکوم کردند. اعدام وی در دوران معاصر خسارت بزرگی به شمار می‌‏آید.»

  استاد فتحی یکن معتقد است نواب از بزرگ‌ترین شهدای إخوان به حساب می‏آید و او یارانش «به کاروان شهیدان پیوستند، شهیدانی جاویدان که خون پاکشان چراغی خواهد بود که راه آزادی و فداکاری را برای نسل‌های آینده روشن می‌‏کند.»

  استاد فتحی‌‏یکن پس از به رسمیت شناخته شدن اسرائیل ‏توسط شاه ‏ایران می‌‏گوید: «عرب‌ها باید در ایران در جستجوی نواب و برادران نواب باشند… ولی کشورهای عربی تاکنون این را درک نکرده‌‏اند»

  استاد عبدالمجید الزندانی، دبیرکل سابق إخوان المسلمین در یمن شمالی و شمار فراوانی از اخوان یمن شیعه بودند.

  به موضوع «مجمع تقریب» و سخن عضو برجسته آن، شیخ محمود شلتوت شیخ ‏الأزهر بر می‌گردیم که می‏‌گوید: «من به فکر تقریب به عنوان یک خط مشی صحیح ایمان آوردم و از روز اول در جماعت آن سهیم شدم.»

  سپس می‌‏گوید: «الازهر شریف اکنون به حکم اصل (اصل تقریب میان پیروان مذاهب) گردن می‌‏نهد و مقرر می‌‏دارد که فقه مذاهب اسلامی از سنی گرفته تا شیعه را بررسی کند؛ بگونه‌ای که بر دلیل و برهان استوار و از تعصب به این و آن خالی باشد» وی سپس ادامه می‌‏دهد: «کاش می‏‌توانستم درباره جلسات دارالتقریب سخن بگویم. آنگاه که مصری در کنار ایرانی یا لبنانی یا عراقی یا پاکستانی یا دیگران از سایر ملل اسلامی می‌‏نشینند، حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی در کنار امامی و زیدی گرد یک میز می‏‌نشینند و صداهایی به گوش می‏‌رسد که در آن علم، تصوف و فقه است و افزون بر این در آن روحیه اخوت، طعم مودت، محبت و همکاری در عرصه علم و عرفان است»

  شیخ شلتوت اشاره می‌‏کند که برخی به گمان اینکه هدف از تقریب، لغو مذاهب یا ادغام آن‌ها در یکدیگر است، با این فکر به ستیز برخاستند: «افراد تنگ‌‏نظر با این اندیشه‌ستیز کردند، همچنان که گروه دیگری از غرض‌‏ورزان بدخواه با آن جنگیدند. هیچ امتی از این گونه افراد خالی نیست. آنان که تضمین بقا و معیشت خود را در تفرقه می‏‌یابند با آن جنگیدند، و افراد بددل و اهل هوا و هوس و گرایش‌های خاص با آن مبارزه کردند؛ این‌ها و آن‌ها کسانی هستند که قلم خود را به سیاست‌های تفرقه‌‏افکن می‌‏فروشند! سیاست‌هایی که با شیوه‌‏های مستقیم و غیرمستقیم با هر حرکت اصلاحی مبارزه می‌‏کنند و در مقابل هر کاری که باعث اتحاد مسلمانان است می‌‏ایستند».

  شیخ شلتوت در فتوای خود درباره مذهب تشیع می‌گوید: «مذهب جعفری مشهور به مذهب شیعه اثنا‏عشری، مذهبی است که همچون سایر مذاهب اهل سنت، عمل به آن شرعاً جایز است و مسلمانان باید این را بدانند و از تعصب ناحق نسبت به مذاهب خاص رهایی یابند».

  علاوه بر جمعیت تقریب، شمار بسیاری از اندیشمندان مسلمان از تقریب حمایت می‌کنند. شیخ محمد غزالی (اندیشمند معاصر اهل سنت و از رهبران إخوان المسلمین) می‏‌گوید: «اعتقادات نیز به آشفتگی سیاست و حکومت دچار شد، زیرا شهوت برتری ‏جویی و انحصارطلبی به زور چیزهایی‏ وارد آن کرد که از آن نیست و از آن پس مسلمانان به دو بخش بزرگ شیعه و سنی تقسیم شدند، با اینکه هر دو گروه به خدای یکتا و به رسالت محمد (ص) ایمان دارند»

  وی می‌‏افزاید: «با اینکه من در بسیاری از احکام، نظری برخلاف شیعه دارم، ولی معتقد نیستم که هر کس با نظرم مخالفت کند گناهکار است، موضع من در قبال برخی از آرای فقهی رایج در میان اهل سنت نیز همین است.»

  وی در جای دیگر از کتاب خود می‏‌گوید: «سرانجام شکاف ‏میان شیعه و سنی را به اصول عقیده ربط دادند! تا دین یکپارچه، دو پاره شود و امت واحد به دو شعبه منشعب شود و هر یک در کمین دیگری، بلکه در انتظار مرگ او بنشیند! هر کس حتی اگر با یک کلمه به این دودستگی کمک کند، آیه زیر شامل حال او می‏‌شود: «کسانی که دین خود را فرقه ‏فرقه کردند و دسته‌‏دسته شدند، تو را با آن‌ها کاری نیست. کار (مجازات) آن‌ها با خداست. و خدا آنان را به کارهایی که می‏‌کردند خواهد کرد» [سوره انعام / ۱۵۹]»

  شیخ غزالی می‌‏افزاید: «در عرصه فقه تطبیقی (مقایسه‏‌ای) وقتی إشکال و اختلاف فقهی را که بین این یا آن نظر و بین صحیح یا ضعیف شمردن یک حدیث پیش می‌‏آید، بررسی‏می‌‏کنیم، می‌‏بینیم‏ که فاصله میان شیعه و سنی به‌‌ همان مقدار است که بین مذهب فقهی ابوحنیفه با مذهب فقهی مالکی یا شافعی وجود دارد… ما همه را در جستجوی حقیقت یکسان می‌‏بینیم، هر چند شیوه ‏‌ها متفاوت است»

  وی در کتاب «نظرات ‏فی ‏القرآن» نیز سخنان یکی از علمای شیعه را می‌‏آورد و در حاشیه درباره‌اش می‌‏گوید: «او از فقها و ادبای بزرگ شیعه است. تمام سخنان وی را می‌آوریم زیرا برخی ناپختگان گمان می‏‌کنند که شیعیان از اسلام بیگانه‌‏اند» نیز در جای دیگر‌‌ همان کتاب هنگام معرفی یک عالم دیگر شیعه (هبهالدین حسینی) می‏‌گوید: «او از علمای گرانقدر شیعه است و ما عمداً خلاصه سخنش را می‌‏آوریم تا برای خواننده مسلمان بلندای درک این عالم نسبت به‏ ماهیت اعجاز قرآن و میزان احترام و تقدیس شیعیان نسبت به کتاب خدا روشن شود».

  دکتر صبحی الصالح می‏‌گوید: «در احادیث امامان شیعه جز آنچه موافق سنت پیامبر است، روایت نشده است.» سپس می‏‌افزاید: «سنت پیامبر پس از کتاب خدا جایگاه بزرگی نزد آنان دارد».

  استاد سعید حوی نیز در ضمن بحث درباره تقسیمات اداری دارالاسلام می‏‌گوید: «اسلام از مذاهب فقهی و اعتقادی تشکیل شده، و هر مذهب بر منطقه‏‌ای چیره است. چه مانع شرعی وجود دارد که این امر در تقسیم‌‏بندی‌های اداری مورد توجه قرار گیرد؟! یعنی منطقه‏‌ای که زبان واحدی دارد باید یک ایالت داشته باشد. منطقه شیعی‌‏نشین باید یک ایالت باشد و هر منطقه که دارای مذهب فقهی واحد است باید یک ایالت باشد و هر ایالت حکمران خود را انتخاب کند و در عین حال زیرنظر حکومت مرکزی قرار گیرد».

  دکتر مصطفی شکعه نیز می‏‌گوید: «شیعیان دوازده امامی همین اکثریت شیعیان هستند که در بین ما زندگی می‌‏کنند و ما اهل سنت با آنان روابط محبت ‏آمیز داریم»

  شیخ محمد ابوزهره نیز در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه می‌‏گوید: «بی ‏شک شیعه یک فرقه اسلامی است. البته فرقه‌‏هایی چون سبائیه که قائل به الوهیت علی (ع) هستند و… را باید از شیعه جدا بدانیم (معلوم است که سبئیه در نظر شیعه کافرند) و شکی نیست که تمام اعتقادات شیعه براساس نص قرآن یا احادیث منسوب به پیامبر است». وی همچنین می‌‏گوید: «آن‌ها به همسایگان سنی‏ خود مهر می‌‏ورزند»
دکتر عبدالکریم زیدان (از إخوان المسلمین عراق) می‌‏نویسد: «اختلاف میان فقه شیعه جعفری و مذاهب دیگر، در حد اختلافات جزئی و طبیعی بین هر مذهب با مذهب دیگر است»

  استاد سالم بهنساوی که یکی از اندیشمندان اخوان است در کتاب «السنه المفتری علیها»، در پاسخ به کسانی که ادعا می‏‌کنند شیعیان قرآنی غیر از قرآن اهل سنت دارند می‌‏گوید: «قرآن موجود در بین اهل سنت‌‌ همان است که در مساجد و خانه‌‏های شیعیان موجود است.» و نیز می‌‏گوید: «شیعیان جعفری (اثنا‏عشری) اعتقاد دارند هر کس قرآن را که امت از صدر اسلام بر سر آن اتفاق‏‌نظر دارند تحریف کند کافر است» وی ادعاهای محب‏ الدین خطیب و احسان ظهیر درباره عقیده شیعه به تحریف قرآن را با استناد به نظرات علمای شیعه رد می‌کند. از جمله از آیهالله خوئی نقل می‌کند: «آنچه میان مسلمانان شناخته شده است این است که تحریفی در قرآن واقع نشده است و آنچه در دست‏ داریم تمامی قرآن است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است» و از شیخ محمدرضا مظفر نقل می‌‏کند: «آنچه اکنون در دست داریم و تلاوت می‏‌کنیم‌‌ همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده و هر کس جز این ادعا کند دروغگو، مغلطه‏ گو یا مشکوک است». سپس از امام کاشف الغطاء نقل می‌‏کند که علمای شیعه اتفاق نظر دارند که تحریفی در قرآن رخ نداده است.

  استاد انور جندی در کتاب الاسلام و حرکه التاریخ می‏‌گوید: «تاریخ اسلام سرشار از اختلافات و مناقشات فکری و کشمکش سیاسی میان اهل سنت و شیعه است. تجاوزگران بیگانه از جنگ‌های صلیبی تا به امروز کوشیدند تا به اختلاف دامن بزنند و تأثیرات آن را عمق ببخشند تا وحدت جهان اسلام تحقق نیابد. از این رو جریان غرب‌گرا در پی تفرقه میان اهل سنت و شیعه و برانگیختن دشمنی میان آن‌ها بود» وی می‌‏گوید: «اختلاف میان سنی و شیعی در حقیقت بیش از اختلاف میان مذاهب چهارگانه اهل سنت نیست»

  استاد سمیع عاطف ‏الزین در مقدمه کتاب «المسلمون… من هم؟» می‌‏گوید: «آنچه موجب تألیف این کتاب شد، دو دستگی کورکورانه ‏ایست که امروزه در جامعه ما پدید آمده است؛ به ویژه دودستگی میان مسلمان شیعی و مسلمان سنی که می‌‏بایست با محو جهل، محو می‌‏شد، ولی متأسفانه همچنان در دل‌های بیمار ریشه دارد زیرا منشأ آن‌‌ همان طبقه‌ای‌ست که با ایجاد نفاق بر جهان اسلام حکومت کرده و دشمن دین است» وی معتقد است اختلاف تسنن و تشیع هرگز بر سر اصل قرآن و سنت نبوده، بلکه اختلاف تنها بر سر فهم از قرآن و سنت بوده است. وی در پایان می‏‌گوید: «باید روحیه منفور فرقه‏‌گرایی را محو کنیم و راه را بر کسانی که کینه دینی را ترویج می‌‏کنند ببندیم تا مسلمانان همانند گذشته به یک گروه واحد، همکار و دوستدار یکدیگر بدل شوند»

  ابوالحسن ندوی نیز آرزو می‌‏کرد که میان شیعه و سنی نزدیکی ایجاد کند. وی می‏گوید: «اگر نزدیکی و تقریب بین شیعه و سنی انجام شود انقلابی بی‏‌نظیر در تاریخ تجدید اندیشه اسلامی ایجاد خواهد شد» استاد صابر طعیمه می‌‏گوید: «میان شیعه و سنی در اصول کلی اختلافی نیست… اختلاف تنها بر سر فروع است که شبیه به اختلاف میان خود مذاهب اهل تسنن (شافعی، حنبلی و…) می‌باشد…. حق اینست که تسنن و تشیع دو مذهب از مذاهب اسلام هستند که هر دو از کتاب خدا و سنت پیامبر الهام می‏‌گیرند»

  «استاد عبدالوهاب خلاف» در بحث خود درباره اصل إجماع می‌‏گوید: «إجماع چهار رکن دارد… دومین رکن این‌ست که همه مجتهدان در خصوص واقعه و در زمان وقوع آن، صرف‏نظر از کشور،‌ نژاد یا فرقه‌شان، بر سر حکم شرعی اتفاق کنند. پس اگر در مورد موضوعی تنها مجتهدان حرمین یا تنها مجتهدان عراق… یا مجتهدان اهل سنت، بدون مجتهدان شیعه، توافق کنند، شرعاً إجماع منعقد نمی‌‏شود»

  استاد احمد ابراهیم بیک، در کتاب «علم اصول الفقه» می‌‏گوید: «شیعه امامیه مسلمانند و به خدا و پیامبر و قرآن و به تمام آنچه محمد (ص) آورده‏ ایمان دارند. مذهب آن‌ها بر سرزمین ایران حکمفرماست» نیز می‏‌گوید: «از میان شیعیان در دورانهای قدیم و معاصر، فقهای بسیار بزرگ و دانشمندانی در علوم و فنون مختلف برخاسته ‏اند. آنان ژرف‏‌اندیش و دارای اطلاعات وسیعی هستند و تألیفات‌شان سر به صد‌ها هزار می‌‏زند

 


دفعات مشاهده: 17513 بار   |   دفعات چاپ: 1660 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 176 بار   |   0 نظر