پدر گرانقدر همکار عزیز حامد محرمی
برادر گرانقدر همکار عزیز محمد محرمی
نام و نام خانوادگی | توحید محرمی الماسی | نام پدر | محل تولد | تهران | |
شماره شناسنامه | تاریخ تولد | 1341 | محل اعزام | ||
نوع عضویت | - | نحوه شهادت | محل شهادت | پیرانشهر | |
تاریخ شهادت | 14/5/1367 | پایگاه خدمتی | مزار شهید |
زندگینامه شهید
شهید توحید محرمی الماس در سال 1341 ه.ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان تهران متولد گردیده و تحت تربیت پدر و مادری مومن، متدین و مقلد امام پرورش یافت، از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامههای سوگواری امام حسین(ع) حضور داشت و عشق خدمتگذاری به آستان شهید پرور حضرت اباعبدالله(ع) در عمق وجودش ریشه دوانید. سادگی، بیآلایشی و گذشت او در سنین کودکی زبانزد همه بود. حق را میگفت ولو به ضررش تمام میشد. در محله شاخص و محور همسالان خود بود. به مسجد که میرفت چون بزرگترها عمل مینمود و از جمله کسانی بود که در پذیرایی عزاداران حسینی نقش فعالی داشت.
به مادرش در اداره امور منزل کمک میکرد و از مساعدت به خواهر و برادرانش نیز دریغ نداشت. ضمن اینکه به ورزش خصوصا ورزش باستانی علاقمند بود. در دوران تحصیل دانشآموزی با وقار و محبوب، مودب و کوشا بود و همواره سعی میکرد تکالیف دینی خود را انجام دهد.
پس از اخذ مدرک سیکل و همزمان با اوجگیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی، در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) با روحانیون معظم شهر اردبیل فعالیتهای زیادی جهت خنثی کردن تبلیغات حکومت نظامی انجام میداد و در همان حال به پخش پیامها و اعلامیههای رهبر عظیمالشان انقلاب در داخل شهر میپرداخت. ایشان به فرمان حضرت امام خمینی(ره) به سیل خروشان مبارزات امت اسلامی پیوست. او با شور وصفناپذیری در روزهای سرنوشتساز21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش میکرد و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فرو گذار نبود. او که بعدها در سال 1365 ازدواج کرد؛ در سال 1366 به استخدام دانشگاه محقق اردبیلی درآمدند. شهید محرمی به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1367 به جبهههای جنوب شتافت و در تاریخ 14/5/1367 در منطقهی پیرانشهر به درجهی رفیع شهادت نایل آمدند.
قسمتی از وصیت نامه شهید
خدایا! تو را شکر میکنم که به من قدرت تشخیص حق از باطل را دادی و خدایا! تو را شکر میکنم که رهبرم را شناساندی که به من چنین پدر و مادری دادی. خدایا! تو را شکر میکنم که مرا در نادانی نمیراندی. مادر عزیزم میدانم که شما را اذیت کردم و برای شما نتوانستم فرزند خوبی باشم...