پایگاه مقاومت دانشگاه محقق اردبیلی

EN | AR |

ویژه نامه رحلت پیامبر اکرم (ص)

  ویژه رحلت پیامبر اکرم (ص)

  پیامبر اکرم(ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب­های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت پس از چهارده روز بیماری و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.

  آخرین روزهای وفات پیامبر(ص)

  پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می­کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»

  پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.» در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده­ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»

  پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش­گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله­ور شده و فتنه­ها مانند پاره­های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»

  پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل "ام­سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.

  سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟»

  ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی­توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.

  رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره­ی فرماندهی "اسامه" می­شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می­زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می­فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.

  پیامبر(ص) فرمود:

  « نفذ و اجیش اسامه »

  «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»

  سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می­گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می­گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است. حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت­آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».

  وصیت پیامبر(ص) در لحظات پایانی

  پیامبر(ص) در حضور جمع، رو به حضرت علی(ع) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی(ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی(ع) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر(ص) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر(ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "ام­سلمه" فرمود: «علی(ع) را می­طلبد، به او بگوئید بیاید». علی(ع) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی(ع) پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟

  در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.

  پیامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود:

  « ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده »

  در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه­یی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر(ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر(ص)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر(ص) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.

  سپس به علی(ع) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.

  فاطمه(س) و لحظۀ وداع با پدر

  در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه(س) گریه­اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:

  «در همین درد می­میرم» و در باب شادی و تبسم­اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق می­شود» و این بود که من تبسم کردم.

  در لحظات واپسین عمر پیامبر(ص) سرش در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت.

  کفن و دفن پیامبر(ص)

  هنگامه فوت پیامبر(ص) خلیفه­ی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد می­زد که پیامبر(ص) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی(ع) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر(ص) این آیه را خواند:

  « و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل ...»

  علی(ع) جسد مطهر پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر(ص) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد و این شخص جز علی کسی نیست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود. فرمود: «پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید... اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی­کردید، آنقدر گریه می­کردم که سرچشمه اشک را می­خشکانید».

  سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره­ای که وفات یافته بود، در خانه­ی خودش به خاک سپرده شد.

 

  پیامدهای رحلت از زبان مبارک حضرت زهرا (س)

  در این مقال بنابر آن است که پیامدهای رحلت پیامبر اکرم (ص) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها بیان شود. او که بضعه الرسول است و به تعبیر امام علی (ع) بقیه النبوه است و به اعتراف دیگران، خیره النساء و ابنه خیر الانبیاء، صادقه فی قولک، سابقه فی وفور عقلک است .

  او که هم مردمان مکه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اکرم (ص) بوده و هم در کنار پیامبر و حضرت امیر(ع) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهای بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناک آن ایام کوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آری او می ‏تواند پیامدهای تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان کند . در اینجا به مواردی از آنها می ‏پردازیم :

  آن حضرت در خطبه فدکیه و خطبه‏ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده‏اند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می ‏کنند از جمله آنها عبارتند از :

 
1- ایجاد ضعف و سستی در میان مردم .

  استومع وهنه « یا وهیه.‏»

  حضرت در خطبه ‏ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تاسف فرمودند :

  « فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاه ؛ چه زشت است ‏سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش »

  2- تفرقه و اختلاف به وجود آمد .

  «استنهر فتقه وانفتق رتقه ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت . و وحدت و همدلی از هم گسست . »

  استنهر از نهر به معنای وسعت و زیادی است، فتق به معنای جدایی و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنی شکافتن و رتق هم به معنای همبستگی و اتحاد است .

  در قرآن کریم نیز آمده است که: «ان السموات والارض کانتا رتقا ففتقناهما (19) ؛ (آیا کافران ندیدند) که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم .»

  3- امید و آرزوهای مسلمانان به ناامیدی تبدیل شد .

  آنان که به پیامبر اکرم (ص) و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره ‏مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .

  « واکدت الامال‏.»

 
4- به حریم پیامبر بی ‏حرمتی شد

  اضیع الحریم و ازیلت الحرمه عند مماته ؛ هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می‏پردازند. و حق اهل بیت‏ حضرتش را ضایع می‏ کنند چنانکه حضرت علی(ع) می ‏فرماید:" فوالله ما کان یلقی فی روعی، ولا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" ؛ به خدا سوگند نه در فکرم می‏گذشت و نه در خاطرم می ‏آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت‏ باز دارند .

  و حتی در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامی که قلم و لوحی طلب فرمودند به آن حضرت بی‏ حرمتی کردند و ندای " فانه یهجر" سر دادند.

  و مدتی هم از رحلت ‏حضرت نگذشت که به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بی ‏حرمتی ها که نکردند. چنانکه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک ...

  یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن ابی قحافه ؛ بابا ای رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابی قحافه چه بر سر ما آمد.

  5- خط نفاق و دورویی آشکار شد

  ظهر فیکم حسکه النفاق.

  حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است :

  تشربون حسوا فی ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فی الخمر والضراء و نصبر منکم علی مثل حز المدی، و وخز السنان فی الحبشاء ؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می‏نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می ‏شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه‏ ها و درختان کمین کردید . و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فرو بردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می ‏کنیم .

  6- دین و معنویت کم رنگ شد .

 
و سمل جلباب الدین.‏

  جلباب‏، چادر یا عبایی که بدن انسان را می‏پوشاند، حضرت زهرا (س) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می ‏گیرد، همانگونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر می ‏گیرد.

  و در عبارتی دیگر فرموده‏اند: «... اطفاء انوار الدین الجلی و اهمال سنن النبی الصفی ؛ به خاموش کردن انوار درخشان دین و بی ‏اهمیت کردن و مهمل گذاردن سنت‏های پیامبر برگزیده خدا همت گماردید .

  -7 مردم دچار بی‏تفاوتی شدند

  حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند :

  یا معاشر الفتیه و اعضاء المله، و حضنه الاسلام ما هذه الغمیزه فی حقی و السنه عن ظلامتی ؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی‏تفاوتی و خواب آلودگی درمورد دادخواهی من، چیست؟

  8- مردم پیمان شکنی کردند

  فرمودند: فانی حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نکصتم بعد الاقدام ؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می ‏کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده‏اید.

  حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می ‏کند که پیامبر اکرم (ص) آن را برای مردم بیان فرمود و به آنها اعلام کرد و آنان نیز با علی (ع) بیعت کردند . اما اکنون بیعت‏ خود را شکستند .

  -9 مردم دچار وسوسه‏ های شیطانی شدند .

  تستجیبون لهتاف الشیطان الغوی (36) ؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید

  و در جای دیگر از خطبه فرموده ‏اند:« اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بکم فالفاکم لدعوته مستجیبین ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید ... .

  مغزر، یعنی مخفی گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتی دشمن را می ‏بیند، سرش را در لاک خود فرو می‏ برد. اما وقتی که محیط را بدون خطر احساس کرد، سر خود را بیرون می ‏آورد. شیطان نیز تا وقتی که پیامبراکرم (ص) زنده بودند، سرش را در لاک خود فرو برده بود و جرات نمی ‏کرد خود را نشان دهد . ولی بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریک مردم پرداخت.

10- شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی ‏اساس .

  معاشرالناس المسرعه الی قیل الباطل المغضیه علی الفعل القبیح الخاسر ؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می‏کنید، و کردار زشت زیانبار را نادیده می ‏گیرید .

  -11 نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .

  در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود :

  اما لعمری لقد لقحت فنظره ریثما تنتج ثم احتلبوا مل‏ء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این از پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است .

  -12 فرصت طلبان به سر کار آمدند .

حضرت سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت ‏بهره برند پرداخته است . و ویژگی ‏های آنها را نیز بیان فرموده اس



CAPTCHA
دفعات مشاهده: 3098 بار   |   دفعات چاپ: 1007 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 73 بار   |   0 نظر