منزلت مادر

 | تاریخ ارسال: 1398/11/27 - 11:34 | 
 

 روز بیستم جمادی الثانی مطابق با ولادت اسوه مادران عالم، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و روز مادر و تکریم از شخصیت والای این موجود مقدس می باشد . به همین مناسبت در این نوشتار نگاهی کوتاه به مقام و منزلت و حقوق مادر در فرهنگ و اندیشه قرآن و اهل بیت علیهم السلام خواهیم داشت .
منزلت مادر
مادر از نظر فرهنگ اسلام دارای جایگاه ویژه ای است . رهبر عالیقدر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله در یک جمله زیبا مقام و منزلت حقیقی مادر را چنین بیان می کندالجنه تحت اقدام الامهات  بهشت زیر پای مادران است . و در جمله ای دیگر فرمود: تحت اقدام الامهات روضه من ریاض الجنه; جای قدمهای مادران باغی از باغهای بهشت است .”
این سخنان گهربار رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله نهایت درجه تکریم مادر است . یعنی هر کس بخواهد به عالی ترین مقامات انسانی دست یابد، باید مادر خود را مورد احترام و محبت قرار دهد .
در مورد مقام ارجمند مادر، مطالب فراوانی در سیره و سخن اهل بیت علیهم السلام می توان یافت . در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم:
امام صادق علیه السلام فرمود: مردی به حضور رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمده و عرضه داشت: ای رسول خدا! به کدامیک از بستگانم نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت . مرد پرسید: بعد از آن؟ فرمود: به مادرت . برای بار سوم پرسید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مادرت . در نوبت چهارم حضرت فرمود: به پدرت نیکی کن!
از امام سجاد علیه السلام روایت شده است که فرمود: مردی به حضور حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله شرفیاب شده و اظهار داشت: ای رسول خدا! من مردی گنه کار و آلوده به معصیت هستم و از انجام هیچ گناهی فروگذاری نکرده ام، آیا امید آمرزش برایم هست؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: آیا پدر و مادرت زنده هستند؟ مرد گفت: فقط پدرم زنده است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: برو با او خوشرفتاری کن . آن مرد رفت و پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از رفتن او زیر لب زمزمه می کرد که: ای کاش مادرش زنده بود!
روزی شخصی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت: ای رسول خدا! مادرم پیر شده و پیش من زندگی می کند، او را در شت خود حمل کرده، برای رفع حوائجش به این طرف و آن طرف می برم، و از درآمد خویش نیازهای وی را تامین می نمایم، با دست خود او را از آزار و اذیتها محافظت می کنم، با کمال ادب و تعظیم و احترام با او رفتار می نمایم . آیا زحمات وی را تا حدودی جبران کرده ام؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: نه، زیرا شکم او جایگاه تو، پستانهایش منبع تغذیه تو، قدمهایش وسیله حرکت تو، دستهایش محافظ تو، و آغوش او گهواره ات بوده است . او این همه خدمات را با رضایت خاطر برای تو انجام می داد و آرزو می کرد که تو زنده بمانی; ولی تو خدماتی را به وی ارائه می دهی، در حالی که انتظار مرگ او را داری .
 
مادر یک مسیحی
زکریا بن ابراهیم یکی از محدثین شیعی و از یاران امام صادق علیه السلام است . او در شرح حال خود می گوید: من مسیحی بودم و سپس به اسلام گرویدم و به خانه خدا مشرف شدم . در سفر حج، به محضر امام صادق شرفیاب گشته و به حضرت عرض کردم که من مسیحی بوده ام و مسلمان شده ام .
امام علیه السلام پرسید: در اسلام چه امتیازی دیدی که آن را پذیرفتی؟ گفتم: این آیه قرآن توجه مرا جلب کرده و توسط آن هدایت شدمما کنت تدری ما الکتاب ولا الایمان ولکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء ” “تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هر که را خواهیم بدان هدایت کنیم .”
امام علیه السلام فرمود: خدا تو را به اسلام هدایت نموده و قلبت را به نور آن روشن ساخته است . سپس برای من دعا کرد و هدایت بیشتری را از خداوند برایم مسئلت نمود .
به امام عرض کردم: پدر و مادر و بستگان من در آئین مسیحیت باقی هستند و مادرم نابینا است . آیا برای من جایز است که با آنها زندگی کنم و روابطی داشته باشم؟
امام پرسید: آیا آنها گوشت خوک می خورند؟
گفتم: نه .
فرمود: معاشرت تو با آنها بی مانع است . سپس اضافه کرد: درباره مادرت مراقب باش . به او نیکی و احسان کن و هرگاه زندگی اش به پایان رسید و از دنیا رفت، خودت عهده دار کفن و دفن او باش .
چون از سفر حج برگشتم و به کوفه رسیدم، بر طبق فرمان امام صادق علیه السلام، خوشرفتاری و مهربانی زیادی به مادرم نمودم . خودم به او غذا می دادم و لباسش را مرتب می کردم و سرش را شانه می زدم و عهده دار خدمتش می شدم . مادرم که این تغییرات را در روش من دید، گفت: تو در آن روزگاری که به دین من بودی، با من این طور رفتار نمی کردی، چه دلیلی دارد که از وقتی که به اسلام گرویده ای، این قدر به من محبت می کنی؟
گفتم: یکی از فرزندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دستور داده که این گونه رفتار کنم .
گفت: آیا او همان پیامبر شما است؟
گفتم: نه بعد از پیامبر ما پیامبر دیگری مبعوث نخواهد شد و او پسر پیامبر ماست .
گفت: این دستورات، از آموزه های پیامبران است و دین تو از دین من بهتر است، مرا راهنمایی کن تا مسلمان شوم . من طریقه اسلام را به او آموختم و او مسلمان شد . نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در نیمه شب کسالتی پیدا کرد . من در کنار بسترش به پرستاری پرداختم . به من گفت: پسرم! اعتقادات اسلام را دوباره برایم تکرار کن، من تکرار کردم و او به همه آنان اقرار کرد و در همان شب چشم از جهان فروبست . بامداد روز بعد جنازه اش به وسیله گروهی از مسلمانان و مطابق آئین اسلامی تشییع شد و من بر جنازه او نماز خواندم و با دست خود به خاک سپردم .
 
  حقوق مادر
از نگاه وحیانی اسلام، همچنانکه فرزندان بر والدین حقوقی دارند، پدر و مادر نیز حقوقی بر گردن فرزندانشان دارند .
امام سجاد علیه السلام با توجه به نقش حیاتی مادر در پرورش و رشد فرزندان، به حقوق اساسی مادر اشاره کرده و فرزندان را اکیدا به رعایت آن سفارش می کند  “ :واما حق امک فان تعلم انها حملتک حیث لا یحتمل احد احدا واعطتک من ثمره قلبها ما لا یعطی احد احدا، ووقتک بجمیع جوارحها ولم تبال ان تجوع وتطعمک وتعطش وتسقیک وتعری وتکسوک وتضحی وتظلک وتهجر النوم لاجلک ووقتک الحر والبرد لتکون لها وانک لا تطیق شکرها الا بعون الله وتوفیقه  “ حق مادرت آن است که بدانی، او تو را حمل کرد به گونه ای که هیچ کس، دیگری را چنین حمل نمی کند و از شیره جانش به تو بخشید که هیچ کس به دیگری نمی بخشد . و با تمام وجودش از تو نگهداری کرد و برایش مهم نبود که خودش گرسنه بماند و به تو غذا بدهد، خود تشنه باشد و به تو آب بیاشامد، خودش برهنه باشد و به تو لباس بپوشاند، خودش در مقابل آفتاب باشد و تو را زیر سایه نگهدارد، از خواب خود به خاطر تو چشم بپوشد . او تو را از گرمای تابستان و سرمای زمستان حفظ کرد . [مادر همه این رنجها را تحمل کرد،] تا تو برای او باشی . تو توانایی شکرگزاری از مادرت را نداری، مگر با یاری و توفیق خداوند متعال .”
امام سجاد علیه السلام در عمل نیز چنین بود و با مادرش خوشرفتاری کرده و حقوق وی را کاملا مراعات می نمود . طبرسی می نویسد: هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: تو که از نیکوکارترین مردم نسبت به مادرت هستی، چرا با او سر یک سفره نمی نشینی؟ امام فرموداخاف ان یسبق یدی الی ما سبقت عینها الیه فاکون قد عققتها “  می ترسم دستم به غذایی پیشی گیرد که پیش از آن چشم مادرم به سوی آن رفته [و می خواهد بردارد] و به همین مقدار نافرمانیش کرده باشم “.
آنچه از روایات برمی آید این است که جبران زحمات مادر و بجای آوردن حقوق او کاری است بس مشکل، اما باید تا حد توان در این زمینه تلاش نمود . در اینجا به مهمترین حقوق مادر اشاره می کنیم:
 
 ۱ . نیکی و احسان
خداوند متعال در قرآن کریم با اشاره به مقام بلند پدر و مادر، از زبان حضرت عیسی علیه السلام می فرمایدوبرا بوالدتی ولم یجعلنی جبارا شقیاخداوند مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبار و شقی نگردانید
از این آیه ظاهر می شود که نیکی به مادر از عادات پسندیده پیامبران و اولیاء الهی است و کسانی که این حق مادر را رعایت نکنند جبار و شقی خواهند بود .
خداوند متعال می فرماید” :وقضی ربک ا لاتعبدوا الا ایاه وبالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریماو پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسیدند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و آنها را از خود مران و بزرگوارانه با آنها سخن بگو!”
خداوند متعال در جای دیگری نیکی به پدر و مادر را بعد از اقرار به توحید قرار داده و فرمود” :واعبدوا الله ولا تشرکوا به شیئا وبالوالدین احسانا» و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را [همتا و] شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید .”
بنابراین رعایت مقام و منزلت معنوی مادر و رعایت حقوق وی که از جمله آنها نیکی کردن به او در هر حال می باشد، در مرتبه ای بعد از اطاعت و عبادت خداوند قرار دارد و این هشدار تکان دهنده ای است به فرزندانی که هنوز مقام و منزلت حقیقی والدین را نشناخته اند و آنان را به عنوان خادمان خود می پندارند .
ابی ولاد حناط از امام صادق علیه السلام پرسید: خداوند متعال که در قرآن می فرماید: وبالوالدین احسانا چه معنی دارد و چگونه می توان به والدین نیکی نمود؟ امام فرمود: احسان این است که با آنان نیک رفتار باشی، آنان را مجبور نکنی که نیازهای خود را از تو درخواست کنند، گرچه غنی باشند . از حال و روزگار آنان، مشکلاتشان را درک کنی و در مواقع لزوم آنان را دریابی! آیا خداوند نمی فرماید: به مقام نیکوکاران نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق بکنید؟ سپس امام علیه السلام افزود: اگر آنان به سن پیری رسیدند، کمترین اهانت و آزاری به آنان روا مدار و بر سر آنان فریاد نزن، با نگاههای مهرآمیز و رافت انگیز دل آنان را به دست آور و هیچگاه صدای خود را بالاتر از صدای پدر و مادر نکن و دست خود را بالای دست آنان قرار نده و گامهای خود را از قدمهای آنان جلوتر منه .
 
 ۲ . قدرشناسی
فرزندان پاک و شایسته و سعادتمند پیوسته از مادر خود قدردانی می کنند . آنان هیچگاه زحمات و رنجهای مادر، در دوران کودکی شان را فراموش نمی کنند . خداوند متعال حق شناسی از پدر و مادر را در کنار شکرگزاری از نعمات خویش مورد سفارش قرار داده و می فرماید” :ان اشکر لی ولوالدیک  “ “شکر مرا بجاآور [که خالق و منعم اصلی تو هستم] و از پدر و مادرت قدردانی کن .”
در مورد قدردانی از زحمات طاقت فرسای مادر، سخنان فراوانی در کتابهای اخلاقی، ادبی و تاریخی آمده است . شایسته است جوانان و نوجوانان مسلمان، در همه وقت، بویژه در روز مادر به عنوان تقدیر و تشکر از مادرشان به هر شیوه که می توانند از آنان تجلیل کنند و همانند کسانی نباشند که مهر بی کران مادر را فراموش کرده و با شیوه های ناپسندی با آنان برخورد می کنند .
سعدی در گلستان می نویسد: وقتی به جهل جوانی، بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی؟
چه خوش گفت: زالی به فرزند خویش 
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیر مردی و من پیرزن
هنگامی که از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مورد قدردانی از مادر سؤال شد، آن حضرت فرمود: «هیهات! هیهات! که بتوانی حق مادر را ادا کنی . هر آینه اگر به اندازه ریگهای بیابان عالج [صحرائی در عربستان] و دانه های باران به مادر خدمت کنی و از وی قدردانی کرده و بنده وار در پیش او بایستی، این همه خدمات تو به اندازه زحمات وی در هنگامی که در رحم او بودی و سنگینی تو را تحمل می کرد نخواهد بود .
یکی از مصادیق قدرشناسی در مورد مادر این است که انسان نسبت به او درشتی نکند و همواره در جلب رضایت او تلاش نماید .
ابراهیم بن مهزم می گوید: روزی در مدینه از نزد امام صادق علیه السلام بیرون آمدم و به خانه ام رفتم . در آن هنگام مادرم با من زندگی می کرد . در خانه، به خاطر موضوعی با مادرم مجادله کرده و سخنان درشت و تندی به وی گفتم . فردای آن روز بعد از ادای نماز صبح، دوباره به محضر امام صادق علیه السلام مشرف شدم . هنگام ورود بدون آنکه حرفی زده باشم، امام با عتاب به من فرمود”: یا ابا مهزم ما لک و لخالده اغلظت فی کلامها البارحه اما علمت ان بطنها منزل قد سکنته و ان حجرها مهد قد غمرته و ثدیها وعاء قد شربته . . . فلا تغلظ لها; ای پدر مهزم! تو با خالده (نام مادر مهزم) چه کردی؟ آیا در سخن دیشب او درشتی کردی؟ آیا نمی دانی شکم او مدتها منزل و آغوشش گهواره و سینه اش ظرف غذای تو بوده است؟ . . . دیگر با او درشتی مکن .
 
 ۳ . نگاه مهرآمیز
ابوذر می گوید: از رسول گرامی اسلام شنیدم که فرمود” :  النظر الی علی بن ابیطالب عباده والنظر الی الوالدین برافه ورحمه عباده والنظر فی الصحیفه - یعنی صحیفه القرآن - عباده والنظر الی الکعبه عبادهنگاه به علی بن ابیطالب عبادت است . نگاه مهرآمیز به پدر و مادر عبادت است . نگاه به صحیفه - یعنی صحیفه قرآن - عبادت است . نگاه به کعبه عبادت است .”
کسی که به پدر و مادر خود خدمت کند و آنان را در آغوش پرمهر خانواده اش جای دهد و با چهره ای گشاده و بشاش با آنان رفتار نماید، برای هر نگاه محبت آمیزش ثواب حج نوشته می شود . حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله در سخنی نویدبخش چنین فرمود: ما من رجل ینظر الی والدیه نظر رحمه الا کتب الله له بکل نظره حجه مبروره، قیل یا رسول الله وان نظر الیه فی الیوم ماه مره قال وان نظر الیه فی الیوم ماه الف مره  ; هیچ کسی به سیمای پدر و مادرش نگاه محبت آمیز نمی کند، مگر اینکه خداوند متعال در مقابل هر نگاه او ثواب یک حج قبول شده به وی عطا می کند . به پیامبر عرض شد: یا رسول الله! اگر [فردی] هر روز صد مرتبه به چهره پدر و مادرش از روی احترام و محبت نظاره کند باز هم این پاداش را دریافت خواهد کرد؟ فرمود: آری، اگر روزی صدهزار بار هم این کار را انجام دهد، [همین پاداش را دریافت خواهد کرد ].»
 
 ۴ . بدست آوردن رضایت پدر و مادر
اویس قرنی از معدود یاران پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد که در زهد و تقوی به درجات بلندی نائل شد و بعد از تلاشهای فراوان در راه احیای دین و دفاع از ولایت مولای متقیان علی علیه السلام در جنگ صفین در رکاب آن حضرت به شهادت رسید و در منطقه صفین مدفون شد .
هنگامی که اویس در یمن بود، شتربانی می کرد و مادر پیری داشت که تحت تکفل او بود . او با اینکه علاقه شدیدی به وجود گرامی رسول الله صلی الله علیه و آله داشت، هیچ گاه نتوانست پیامبر را از نزدیک زیارت کرده و به نظاره آن سیمای ملکوتی بنشیند . در یکی از روزها که اشتیاق دیدار سرور کائنات در وجودش به شدت شعله ور گردید، از مادرش اجازه خواست تا به سرزمین حجاز آمده و حضرت رسول صلی الله علیه و آله را زیارت نماید، مادرش به او گفت: پسرم! به دیدار آن حضرت برو و هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه نبود، بیش از نصف روز در آنجا توقف نکن! اویس با زحمت فراوان فاصله بین یمن و مدینه را پیمود و به شهر پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، اما با کمال ناباوری شنید که: پیامبر صلی الله علیه و آله در شهر مدینه حضور ندارد .
چون بیش از نصف روز فرصت نداشت و به والاترین هدف خود که فیض حضور پیامبر صلی الله علیه و آله بود، نائل نشد، به مسلمانان حاضر در مدینه اظهار داشت: سلام مرا به حضرتش برسانید و بگوئید که مردی به نام اویس از یمن به زیارت شما آمده بود و چون از مادرش اجازه توقف بیشتری نداشت، با کمال ناراحتی به وطن خود مراجعت نمود .
بعد از مدتی، پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه بازگشت و فرمود”:تفوح روائح الجنه من قبل قرن، واشوقاه الیک یا اویس القرنی، الا ومن لقیه فلیقرئه منی السلام نسیم بهشتی از سوی منطقه قرن می وزد، آه! چه قدر به دیدار تو مشتاقم، ای اویس قرنی! [ای مسلمانان!] هر کس او را دید سلام مرا به او برساند .”
عبدی می گوید: پس از جستجوی زیاد به دیدار اویس قرنی رسیدم و به او گفتم: دلم می خواهد سخنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم نقل کنی . تا نام رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنید، آهی عمیق کشید و اشک در چشمانش حلقه زد، و در حالی که بغض گلویش را می فشرد، گفت: «افسوس! هزار افسوس! عمری برای او سوختم و عاقبت به دیدارش نرسیدم .
قدر و جاهی را که در اسلام دارا شد اویس
از کمال طاعت و خدمت برای مادر است
امر او را داد رجحان بر ملاقات نبی
چون رضای مصطفی هم دررضای مادراست

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد مقام بلند و معنوی اویس فرمود: یدخل فی شفاعته مثل ربیعه ومضر; افراد زیادی مانند قبیله ربیعه و مضر به وسیله شفاعت اویس وارد بهشت خواهند شد .”

دعبل شاعر نامدار شیعی نیز با تفاخر تمام به مقام شفاعت اویس اشاره کرده و چنین سرود:
اویس ذوالشفاعه کان منا
فیوم البعث نحن الشافعونا
 
۵ . پس از مرگ
از دیدگاه فرهنگ آسمانی اسلام همچنان که فرزندان در حال حیات مادر خود، حقوق وی را رعایت می کنند، شایسته است پس از مرگ وی نیز او را فراموش نکرده، با انجام اعمال شایسته در تکریم او بکوشند . برخی از این اعمال را می توان این گونه بیان کرد:
۱ . زیارت مزار مادر
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: من زار قبر والدیه او احدهما کل جمعه فقرا عندهما یس غفر الله له بعدد کل حرف منها  ; هر کس قبر پدر و مادرش یا یکی از آنها را در هر جمعه زیارت کند و در کنار مزار آنان سوره یس بخواند، در مقابل هر حرفی که از این سوره می خواند، خداوند آمرزشی نصیب او می فرماید .”
۲ .
قرائت قرآن
امام صادق علیه السلام به فرزندان صالح توصیه فرمود که: قرائه القرآن فی المصحف تخفف العذاب عن الوالدین ولو کانا کافرین  ; قرائت قرآن از روی مصحف، از عذاب پدر و مادر می کاهد، گرچه آنان کافر باشند .”
۳ .
انجام اعمال نیک به نیت مادر
انجام اعمال نیک و هدیه ثواب آن به مادر، در جلب رضایت وی و شادی روحش تاثیر فراوان دارد . پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «سید الابرار یوم القیامه رجل بر والدیه بعد موتهما (۲۲) ; سرآمد و سرور ابرار در روز قیامت کسی است که بعد از مرگ پدر و مادرش برای ایشان احسان و نیکی کند .”
 
 

دختر هالیوودی که مسلمان و محجبه شد!!!

 | تاریخ ارسال: 1398/2/14 - 11:01 | 
دختر تازه مسلمان شده هالیوودی درباره نحوه مسلمان شدن وعلاقه اش به دین اسلام و حجاب توضیح داد.

زندگی هالیوودی

براون ۳۶ ساله، مادر دو فرزند و دارای شغل آزاد است. او و خانواده اش حالا پس از وقفه ای پر ماجرا به کن‌وشا برگشته‌اند. براون بعد از پایان دبیرستان به عنوان آرایشگر کار میکرد و در بیست سالگی تصمیم گرفت به غرب برود. حدود یک سال یک زندگی هالیوودی داشت. برای موزیک ویدئوها و تیزرهای تبلیغاتی مدل مو و آرایش طراحی میکرد. با شخصیتهای معروف رفت و آمد داشت و هر شب در پارتیهای شبانه بود. خودش میگوید آن سبک زدنگی"فقط خیلی سرگرم کننده" بود.
 
با این حال او متفاوت از اطرافیانش بود. همچنان به کلیسا میرفت. در کنوشا او عضو ثابت کلیسا بود و در ۲۰ سالگی در مدرسه یکشنبه تدریس کرده بود. اما به گفته خودش همیشه از بی منطق بود دکترین مسیحیت ناراحت بود. "همیشه حس میکردم مسیحیت ۹۲ درصد درست است. با کشیشها صحبت میکردم و میگفتم من دنبال منطق هستم. ولی آنها فقط میگفتند تو باید انجیلت را با دقت بیشتری بخوانی. من همیشه دنبال چیزی بودم که با منطقی باشد و مومنانه. مستند باشد نه خرافات. دنبال رمز و راز نبودم".


قرآن را خواندم

وقتی یکی از همکارانش در تلویزیون یک نسخه از قرآن به او داد همه چیز تغییر کرد. او حس کرد که تاثیر قرآن بر او بیش از انجیل است. "به خودم گفتم صبر کن! همه سوالاتی که هیچ کس تا حالا به آنها جواب نداده بود اینجا جواب دارند".
براون به یک مسجد رفت تا سوالات بیشتری بپرسد. خودش میگوید لباسی که با ان به مسجد رفت حالا به نظر "نامناسب" است. "شلوار جین پاره و یک تیشرت یقه هفت". با این حال آنها به او خوشامد گفتند و او در برنامه مسجد شرکت کرد.


رفتار خوب امام مسجد

من داخل مسجد را دوست داشتم. امام مسجد رفتار دوستانه ای داشت و یک قرآن بزرگ و سنگین هم به من داد.
اما هالیوود جای مناسبی برای تحقیق درباره مذهب نبود. دو سال و نیم در آنجا زندگی کرده بود و حالا تصمیم داشت آن را ترک کند. "زندگی لس آنجلسی دیگر به نظرم احمقانه می آمد. دیگر دلم نمیخواست با این افراد باشم. اهداف آنها را دنبال کنم. نمیخواستم هیچ کاری با آنها داشته باشم".


مهاجرت برای شناخت اسلام
 
او میخواست مسلمان شود ولی مایل بود این کار را در یک کشور اسلامی انجام دهد. بلیطی به مقصد مغرب خرید، تمام لباسها، کفش، کیف و اثاث خانه را فروخت و رفت. به محض ورود به مغرب روسری بر سر کرد. مدتی مثل یک مهاجر زندگی میکرد. مشغول گشت و گذار بود و در خانه نماز میخواند. کمی بعد با ادای شهادتین در مسجدی در کازابلانکا، رسما مسلمان شد. "باید این جملات را به عربی میگفتم. عربی ام خیلی روان نیست. با این حال با صدای لرزانی آن را ادا کردم".
 
او با زنهای یک خانواده مغربی دوست شد. آنها از او دعوت کردند که رمضان را پیش آنها بگذراند تا به او بگویند که چه باید کند. "آنها هر کاری کردند که از من حمایت کنند، به من نیرو دهند و مرا بالا بکشند".
 
ژمی در نهایت با یک از برادرهای همان خانواده ازدواج کرد و حالا آنها دو فرزند دارند. پس از پنج سال زندگی در مغرب، آنها در سال ۲۰۱۵ به کنوشا برگشتند. او میگوید خانواده و بسیاری از دوستانش در این شهر کوچک از او حمایت کردند.
 
*******

*******

سخن بزرگان درباره زنان

 | تاریخ ارسال: 1398/2/13 - 11:17 | 
تمدن چیست؟نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است . (امرسون).

*******


مردان آفریننده کارهای مهمند و زنان به وجود آورنده مردان . (رومن رولان)

*******


زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است.(گوته)

*******


آیندۀ اجتماع در دست مادران است.اگر جهان به میانجیگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد.
(ابوفور)

*******


به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است،به همان اندازۀ قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است.(میشله)

*******


زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد.

(آلفونس دوده)

*******

 


زنان منطقی تر از مردان هستند.

 | تاریخ ارسال: 1398/2/11 - 11:50 | 
زنان منطقی تر از مردان هستند:
برخلاف تصور رایج کـه زنان را احساسی تر و مردان را منطقی تر میداند، حقیقت امر کاملا برعکس اسـت. محققان با انجام تست های مختلفی پی برده اند هر چـه ضخامت قشر مغز بیشتر باشد هوش شناختی و عمومی افراد بالاتر اسـت
.قشر مغز زنان در مقایسه با مغز مردان، ضخامت بیشتری دارد. در عین حال، مردان مغز بزرگ تری دارند، مسأله ای کـه نقش مهمی در احساسات و تصمیم‌گیری آنها دارد.

بسیاری از بیماری های روحی زنان از باورهای غلط نشات می گیرد.

 | تاریخ ارسال: 1398/2/11 - 11:15 | 
بسیاری از بیماری های روحی زنان از باورهای غلط نشات می گیرد:
 یک روانشناس اجتماعی، با تاکید بر اینکه خودباوری و اعتماد به نفس زنان خانه‌دار پایین تر از زنان شاغل است تصریح کرد: اگرچه باورهای غلط، اعتماد به نفس و عزت نفس در بین تمام زنان جامعه ما اعم از تحصیل کرده، شاغل، بیسواد و خانه دار و غیره وجود دارد، اما زنان خانه دار در مقایسه با زنان شاغل به دلیل اینکه مهارت‌های آنها ناشناخته باقی می‌ماند و استعداهای ذاتی آنها شکوفا نمی شود از خودباوری ضعیف‌تری برخوردار هستند.
دکتر طاهره محمدی در گفت و گو با شفقنا ؛ باورهای غلط زنان از خود را منشا بسیاری از مشکلات روانی در بین آنها عنوان کرد و افزود: بطور کلی از لحاظ روانی زنان جامعه ما در مقایسه با مردان بیشتر در معرض انواع آسیب های روانی و حتی اجتماعی قرار می گیرند که می توان اذعان نمود باورهای غلط و عدم شناخت مهارت ها و توانایی های ذاتی زنان جامعه ما از خودشان یکی از مهم ترین دلایل انواعی از مشکلات روحی و روانی آنها به شمار می رود و در  حال حاضراضطراب و استرس شایع‌ترین مشکلات روحی زنان است البته این مشکل هم در بین زنان شاغل و هم در بین زنان خانه دار قابل مشاهده است.
خودباوری و اعتماد به نفس زنان خانه‌دار پایین تر از زنان شاغل است وی در ادامه با تاکید بر اینکه خودباوری و اعتماد به نفس زنان خانه‌دار پایین تر از زنان شاغل است تصریح کرد: اگرچه باورهای غلط، اعتماد به نفس و عزت نفس در بین تمام زنان جامعه ما اعم از تحصیل کرده، شاغل، بیسواد و خانه دار و غیره وجود دارد،  اما زنان خانه دار در مقایسه با زنان شاغل به دلیل اینکه مهارت‌های آنها ناشناخته باقی می‌ماند و استعداهای ذاتی آنها شکوفا نمی شود از خودباوری ضعیف‌تری برخوردار هستند.
بسیاری از باورهای غلط زنان از خود از فرهنگ جامعه نشأت می‌گیرداین روانشناس با بیان اینکه بسیاری از باورهای غلط زنان از خود از فرهنگ جامعه نشأت می‌گیرد، تاکیدکرد: اگرچه امروزه با توجه به انواع پیشرفت ها و رشد تحصیلات عالی در بین زنان، آنها توانستند با حضور درعرصه‌های مختلف اجتماعی علمی، فرهنگی، سیاسی و غیره میزان زیادی از خودباوری را در وجود خودشان پرورش دهند؛ اما هنوز برای رسیدن به نطقه اوج اصل خود باوری فاصله زیادی دارند و برای این کار باید ابتدا باورهای غلط فرهنگی در جامعه ما نسبت به زنان اصلاح و آنها بتوانند با اتکاء و ایمان به توانایی ها و مهارت های ذاتی خود اهداف و مسیرزندگی خود را تعیین کنند.
زنان خانه دار در مقایسه با زنان شاغل بیشتر در معرض انواع خشونت های خانگی قرار می گیرنددکتر محمدی همچنین، با تاکید بر اینکه زنان خانه دار در مقایسه با زنان شاغل بیشتر در معرض انواع خشونت های خانگی قرار می گیرند افزود: البته زنان در تمامی جوامع به دلیل جنسیت خود در معرض انواعی از خشونت های جسمی و جنسی قرار می گیرند اما بر اساس تحقیقات صورت گرفته و آمارهای اعلام شده از سوی سازمان های مربوطه بخصوص سازمان بهزیستی زنان خانه دار بیشتر از زنان شاغل در معرض انواعی از خشونت های روحی، روانی و فیزیکی قرار می گیرد.
زنان شاغل در تمام ابعاد کیفیت زندگی به جز عملکرد جسمانی، وضعیت بهتری از زنان خانه‌دار دارندبه گفته این مدرس دانشگاه، بر اساس نتایج تحقیقات صورت گرفته در خصوص مقایسه کیفیت زندگی زنان شاغل و خانه دار مشخص شد، زنان شاغل در تمام ابعاد کیفیت زندگی به جز عملکرد جسمانی، وضعیت بهتری از زنان خانه‌دار دارند و به دلیل دور بودن از فضای خانه و مشارکت در انواع فعالیت های اجتماعی در مقایسه با زنان خانه دارد در سلامت روان و نشاط بیشتری برخوردار هستند.
افسردگی در بین زنان خانه دار بیشتر از زنان شاغل است وی در ادامه با بیان اینکه افسردگی در بین زنان خانه دار بیشتر از زنان شاغل است اظهار کرد:  بیماری‌ها و اختلالات روانی اگرچه یکی از بیماری‌های شایع در بین همه افراد جامعه است، اما سهم زنان از این مشکل در کشور ما دو برابر مردان است. در این میان، رقم افسردگی در میان زنان خانه‌دار در حال افزایش است، در واقع کار مداوم و تکراری، بی اعتنایی از سوی اطرافیان، عدم اراده در تصمیم گیری ها، ضعف خود باوری، استرس‌های فرزندپروری، نداشتن تفریحات سالم و سازنده، نبود تضمین مالی، برآورده نشدن انتظارات از ازدواج، در دسترس نبودن فرصت‌های شغلی یا تحصیلی و غیره  زنان خانه‌دار را بیشتر در معرض انواع بیماری‌های روحی و روانی قرار می‌دهد.
برخی آسیب های اجتماعی نظیر طلاق در بین زنان شاغل شایع تر از زنان خانه دار است دکتر محمدی همچنین با بیان اینکه برخی آسیب های اجتماعی نظیر طلاق در بین زنان شاغل شایع تر از زنان خانه دار است گفت: متاسفانه به دلیل فرهنگ غلطی که در بین خانواده ها و جوامعه ما حاکم است،  همسران کار در محیط خانه را وظیفه زن می دانند و زنان شاغل مجبور هستند علاوه برکار در بیرون از منزل و تحمل انواع فشارها و استرس هایی ناشی از مشاغل بیرون، فشارهای ناشی از کار در منزل را نیز تحمل کنند که این عامل فشارهای روانی و جسمی زیادی را برای زنان شاغل وارد می کند که در بسیاری از مواقع زندگی خصوصی آنها را نیز تحت تاثیر قرار داده و در نهایت منجر به طلاق در بین این خانواده ها می شود که البته زنان خانه دار با این معضلات روبرو نیستند.
این روانشناس اجتماعی، سلامت روان یکی از مهم‌ترین شاخصه‌ها در زندگی خانوادگی عنوان کرد و افزود: فعالیت بیش از حد در محیط کار و استرس رسیدگی به امور منزل و فرزندان، زنان شاغل را تحت فشار قرار می‌دهد از این رو اعطای تسهیلات خاص و کاهش ساعت کاری نخستین گزینه‌ای است که می‌تواند به تأمین سلامت روان زنان شاغل کمک کند.ضرورت تامین سلامت روحی و ورانی زنان خانه دار و شاغل در جامعه دکتر محمدی در پایان تضمین سلامت روحی و روانی زنان اعم از شاغل و خانه دار را ضروری عنوان کرد و افزود: سلامت روان فرزندان درگروی داشتن مادری سالم و شاداب است. باید توجه داشت مشکل بهداشت روانی یکی از مهم‌ترین مشکلات پیش روی خانواده‌ها در جامعه کنونی است و با صنعتی شدن جامعه روند رو به رشدی یافته است. در این زمینه باید فرهنگ سازی جهت استفاده از خدمات مشاوره ای در بین زنان اعم از شاغل و خانه دار صورت بگیرد، و با توجه به اینکه امروز نقش زنان در فعالیت های اجتماعی بیش از بیش بارز تر شده است لازم است دولت با افزایش قوانین حمایتی از زنان، کاهش ساعت کاری و فراهم کردن امکاناتی برای افزایش نشاط و شادی آنها سلامت روانی و معنوی این افراد را تامین کنند.

*********

 

آشنایی با چند شیرزن دفاع مقدس

 | تاریخ ارسال: 1397/7/2 - 10:36 | 
 
زنان در دوره‌های مختلف از تاریخ پرحماسه ایران اسلامی نقش با شکوه و بی‌بدیلی در جامعه ایفا کرد‌ه‌اند.از جمله مقاطع تاریخی که زنان دوشادوش مردان در جامعه ما حضور داشتند انقلاب اسلامی و پس از آن هشت سال دفاع مقدس بود که با هم‌صدایی و همراهی مردان حماسه جاودان را آفریدند.
به گزارش مشرق، زنان جمهوری اسلامی ایران تا کنون پا به همه عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، حماسی و تربیتی نهاده‌اند تا با رهنمودهای امام(ره) و مقام معظم رهبری، «مام» ایران باشند.ایرانی که برای ماندگار و مانا شدن ۷۰۰۰ شهیده زن از تبار «فاطمه(س)» و «زینب (س)»، را داشت و هر کدام در نقش مادر،همسر،خواهر، رزمنده و امدادگر یک پشتوانه به شمار می‌آیند.

 


زهرا حسینی راوی کتاب دا
با آغاز جنگ، زهرا حسینی که در آن هنگام دختری ۱۷ ساله بود،‌ خود را در وسط ماجرا یافت. همین که اعلام کردند پیکرهای شهدا در گورستان روی زمین مانده است، به یاری غسالان شتافت و با شهامت و مقاومت روحی کم‌نظیری در کار غسل و کفن و دفن شرکت کرد. به کارکنان گورستان غذا رساند، مردم را برای این کار بسیج کرد، امدادگری آموخت و در هر کاری که پیش می‌آمد، از امدادگری، زخم‌بندی، حمل مجروحان، تعمیر و آماده‌سازی اسلحه، پخت و پز و توزیع امکانات فعالیت داشت. تنها هدفش این بود که مفید باشد و به مردم خدمتی بکند. پدر و برادرش در جنگ خرمشهر شهید شدند و او با دست خود آنان را در گور نهاد. خواهر کوچک‌ترش را در کارها شرکت داد. در جریان دفاع از خرمشهر مجروح شد و ترکشی در نخاع او جای گرفت که پس از آن همیشه با اوست و ناگزیر از تحمل عوارض آن است. با این حال، او از پای ننشست و پیوسته کوشید تا در خدمت جبهه و جنگ یا مردم جنگ‌زده باشد.

گزارش حسینی از جنگ بی‌نظیر است، و به هیچ یک از کتاب‌های متعددی که ایرانیان و خارجیان درباره جنگ نوشته‌اند، شباهتی ندارد. خواننده ممکن است با اعتقادات حسینی مخالف باشد و حتی او را دختری عامی بداند که طوطی‌وار چیزهایی را باور کرده است و تکرار می‌کند. ولی باید ابله یا مغرض باشد که درباره گزارش او از وقایع تردید کند. این گزارش حقیقی و دست اول از سبعیت از یک طرف و مظلومیت و بی‌پناهی از طرف دیگر است. در آن، چنان صحنه‌هایی از ایثار و شور ایمان به چشم می‌خورد که قلب را می‌لرزاند.



سیده طاهره هاشمی
«سیده طاهره هاشمی» یکی از همین بانوان است که در ۱۴ سالگی به شهادت رسیده است.او روز یکم خردادماه سال ۱۳۴۶ در شهرستان آمل و در روستای شهید محله ( شهربانو محله) متولد شد. این سیده با سن کمی که داشت اما با از نبوغ و ذوق سرشار هنری در آفرینش آثار نوشتاری و تجسمی داشته است.

به گفته دوستان شهیده هاشمی، او دختری صبور و از خودگذشته بوده است ولی در عین حال همواره نظر انتقادی خود را با صراحت با معلمانش در میان می‌گذاشت و ترسی از بیان حقایق نداشته است.

درجریان پیروزی انقلاب، طاهره با اینکه بیش از ۱۰ سال نداشت همواره با خانواده خود چون سایر اقشار مردم در بیشتر تظاهرات شرکت می‌کرد. پس ازپیروزی انقلاب با پیوستن به انجمن اسلامی مدرسه و انجمن اسلامی شهید محله در تداوم انقلاب اسلامی ‌کوشید.سعی داشت دوستان و آشنایان خود را با اسلام آشنا سازد و خود نیز آنچه را می‌گفت عمل می‌کرد. روزهای دوشنبه و پنجشنبه هرهفته روزه می‌گرفت.

هاشمی ششم بهمن ماه ۱۳۶۰ درحالی که برای رزمندگان اسلام که برای ضدانقلاب در شهر مستقر بودند مشغول جمع‌آوری دارو و غذا بود مورد اصابت گلوله عناصر ضدانقلاب قرار گرفت و شهید شد.



شهید نسرین افضل
از دیگر زنان شهیده که در راه اعتلای کشورمان به شهادت رسیده است می‌توان به شهیده «نسرین افضل» اشاره کرد. او در سال ۱۳۳۸ در شیراز متولد شد و روزها و سال‌های شیرین کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیک‌روش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدین ‌گذراند. سپس در مدارس شیراز، تحصیلات دوره‌های ابتدایی و راهنمایی را به پایان ‌رساند و به برکت و بهره معارف و تعالیم عالیه اسلامی، زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه خود را ادامه داد و حجب و نجابت،زیور و زینت جانش ‌شد و با ادای فریضه‌هایی چون نماز و روزه،روح و روانش را نشاط ‌بخشید.

نسرین با ورود به دبیرستان، بر بسیاری از نابسامانی‌ها در رژیم شاه، خردمندانه اعتراض ‌کرد و بر نامشروع بودن حکومت وقت خروش برداشت تا آنجا که یک بار نیروهای امنیتی او را تحت تعقیب قرار دادند.

با معدل ۱۸موفق به اخذ دیپلم شد. وی با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت، کمر به خدمت خلق خدا بست و قدرت خویش را صرف خدمت در کمیته امداد، کمیته انقلاب اسلامی،سپاه و جهاد سازندگی کرد. مطلوب خود را در جهادسازندگی یافت و با خدمت به محروم‌ترین قشر جامعه، به دنبال کسب قرب به پروردگار بود.

در نخستین تلاش‌هایش،به عنوان جهادگر در یکی از روستاهای مجاور شیراز(روستای دودج) برای زنان و دختران جوان آن دیار به برگزاری کلاس‌های فرهنگی همت ‌گماشت و آنان را با اصول و معارف انسا‌ن‌ساز اسلام مأنوس و مألوف کرد. سپس فعالیتش را در روستای «دشمن زیاری» ادامه داد و در منطقه «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاری نمایشگاه عکس و کتاب مبادرت ورزید.

در آغاز سال ۱۳۶۰ ، نسرین از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شد و با برادرش احمد افضل (مفقودالاثر) در مورد رفتن به آنجا مشورت کرد و در همان زمان بود که جهاد اعلام کرد که در جهت رشد هرچه بیشتر فرهنگی به بانوان در کردستان احتیاج است.

نسرین افضل پس از مشورت با علمای شهر راهی کردستان شد. چیزی نگذشت که گوهر وجود وقف الهی شده نسرین افضل بر همه نمایان شد و همه ارگان‌ها سعی کردند از فضایلش بهره‌ ببرند و افضل تا آنجا که توان داشت ارگان‌های ضعیف و مردم محروم آنجا را توان الهی ‌بخشید. حتی وقت استراحت شبانه خویش را در فرمانداری و برای تقسیم کردن کوپن‌های مردم مهاباد صرف ‌کرد. بعضی اوقات تا نیمه‌های شب با وجود خطرهای فراوان آن شهر که چون شهر به تاراج رفته در اختیار ضدانقلاب بود برای آموزگاران متعهد آن دیار جلسه می‌گذاشت.

در شهریورماه سال ۱۳۶۰ خبر شهادتش برادرش را شنید و راهی شیراز شد و مطلع شد برادرش نه تنها به درجه رفیع شهادت نائل آمده که وجودگهربار او به شهیدان مفقودالاثر انقلاب پیوسته است.

با مسئولیت سنگینِ ابلاغ اندیشه شهدا، دیگر بار به مهاباد بازگشت و در سپاه،جهادسازندگی،بنیاد امور جنگ‌زدگان، فرمانداری،آموزش و پرورش و سپاه پاسداران مجاهدت کرد. حالا تنها کسی است که برای تصدی‌گری تبلیغات و انتشارات سپاه در مهاباد لایق.

مدتی این مسئولیت را می‌پذیرد و در عین حال به دیگر ارگان‌ها نیز رسیدگی می‌کند و سپس به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش با سمت معلم تربیتی شروع به کار می‌کند و با این مسئولیت معلمین را نیز آموزش می‌دهد و یک دوره از معلمین نهضت سوادآموزی نیز از جمله افرادی بودند که از فضل او بهره‌مند می‌شوند.

در نخستین روزهای بهار سال ۱۳۶۱ با یکی از جوانان مجاهد شاغل در سپاه، ازدواج کرد و تابستان همان سال در شامگاه هنگامی که از مراسمی به منزل باز می‌گشت سوار خودرویی شد اما در مسیر به کمین عوامل ضدانقلاب ‌افتاد و در آن جمع، تنها، شهیده نسرین افضل مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.



نرگس حیدرپور
نرگس حیدرپور هم از دیگر شیرزنان کشورمان است. وی درباره اتفاقی که در مهرماه سال۵۹ رخ داده است می‌گوید: پس از اشغال قصرشیرین توسط نیروهای عراقی در اوایل مهر‌ماه۵۹ مزدوران عراقی به سمت گیلانغرب که در ۵۰کیلومتری جنوب این شهر قرار دارد هجوم آوردند. با اشغال روستای گور سفید، من به همراه پدرم و دیگر اهالی روستا بدون اینکه کفشی به پا داشته باشیم یا غذایی با خود برداشته باشیم به طرف ارتفاعات روستای «آوزین» پناه بردیم. نیروهای بعثی با اشغال روستای گورسفید نزدیک به هشت نفر از اقوام مان (از جمله برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختردایی، دخترعمو و...) مرا به شهادت ‌رساندند.

مراسم خاکسپاری ساعت ها طول کشید. فردای روز اشغال، نرگس حیدرپور به همراه پدرش برای تهیه غذا به داخل روستا بازمی‌گردند. هنگام ورود، متوجه حضور عراقی‌ها می‌شوند اما به‌دنبال غذا داخل روستا می‌روند. پس از تهیه غذا، او محض احتیاط «تبری» با خود برمی‌دارد. در مسیر برگشت، شیرزن گیلانغربی و پدرش با دو نیروی عراقی در محدوده رودخانه آوزین و ارتفاعات مجاور مواجه می‌شوند.

حیدرپور این لحظه را اینگونه روایت می‌کند: در موقع این حادثه ۱۸بهار از عمرم گذشته بود. در همان آغازین روزهای جنگ شاهد ‌شهادت اقوام‌ام بودم. از آنجا که دچار نگرانی‌ها و ناراحتی شدید ناشی از اشغال کشورم و به ‌شهادت ‌رسیدن عده‌ای از بستگانم شده بودم، زمانی که با این دو عراقی برخورد کردیم بدون هیچ درنگی با تبر به آنها حمله‌ور شدم. یکی از آنها را به هلاکت رساندم و دیگری را هم که به‌شدت ترسیده بود به اسارت گرفتم و با تمام تجهیزاتش ساعتی بعد تحویل رزمندگان اسلام دادم.۱۸‌ماه آواره بودیم تا اینکه عراقی‌ها عقب‌نشینی کردند.



شهیده شهناز حاجی شاه
«شهناز حاجی‌شاه» نخستین زن شهیده خرمشهر است.او در سال ۱۳۳۶ در خرمشهر به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد. با آغاز جنگ و اشغال خرمشهر، در کنار برادرانش، ناصر و محمد حسین، به دفاع از شهر پرداخت. او به قدری نسبت به تمام اعضای خانواده و پدر مادرمان احساس مسئولیت می‌کرد که فرزند بزرگ خانواده به نظر می رسید.جنگ که آغاز می‌شود خانواده او به اهواز می‌روند اما او به همراه برادرانش در شهر می‌مانند تا از خرمشهر دفاع کنند.

هشتم مهرماه سال ۱۳۵۹ از شیراز کامیونی می‌رسد که بار آورده بود و می‌خواست آنها را در مکتب خالی کند. دخترها منتظر آمدن مردها نمی‌شوند و خودشان دست به کار می‌شوند. مشغول کار بودند که دیدند سر فلکه گلفروشی، عراقی‌ها خانه سمت چپ خیابان را با خمپاره زدند.شهناز و دوستش شهناز محمدی همراه بقیه به طرف خانه می‌دوند تا اگر زنی در آنجا هست،او را بیرون بیاورند که خمپاره‌ای بین آن دو به زمین می‌خورد و منفجر می‌شود. ترکش مستقیما به قلب شهناز اصابت و او را همان جا شهید کرد.



شهید ناهید فاتحی کرجو
به گزارش ایسنا، شهیده ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیرماه سال ۱۳۴۴ در شهر سنندج به دنیا آمد. پدرش «محمد» از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش «سیده‌زینب»،.

مهربان، مسئولیت‌پذیر و شجاع بود و در دامن پرمعرفت و عفت مادر، با بزرگ شدن جسم، روح معنوی خود را هم پرورش می‌داد. عشق به عبادت در سنین کم از ویژگی‌های منحصر به فرد ناهید بود. آن قدر در محراب عبادت با خدا راز و نیاز می‌کرد و لذت می‌برد که به پدرش گفت: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه کنم، چشمانم سرخ می‌شود و سرم درد می‌گیرد اما وقتی با خدا راز و نیاز و گریه می‌کنم،نه خسته‌ام و نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می‌کنم، بلکه تازه سبک‌تر و آرام‌تر می‌شوم.»

با شروع حرکت‌های انقلابی مردم ایران،ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی‌های ضدطاغوت، در جرگه دختران مبارز کردستان قرار گرفت. روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم شاه به خیابان‌های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که ماموران شاه به مردم حمله کردند. آن‌ها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال دژخیمان فرار کرد. برادرش می‌گوید: «آن شب ناهید از درد نمی‌توانست درست روی پایش بایستد، پشتش بر اثر ضربات ناشی از اصابت باتوم کبود شده بود. »

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع شرارت‌های ضدانقلاب در مناطق مختلف کردستان، ناهید که تازه پا به دوران نوجوانی گذاشته بود، همکاری‌اش را با ارتش و سپاه آغاز کرد. شروع این همکاری،خشم ضدانقلاب به خصوص گروهک «کومله» را که زخم خورده فعالیت‌های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود،برانگیخت.

اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ بود که ناهید به شدت بیمار شد و برای مداوا به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. چند ساعتی از رفتن ناهید گذشته بود اما از بازگشتش خبری نبود. مادر در خانه نگران و چشم‌انتظار چشم به «در» دوخته بود تا دختر نوجوانش برگردد.

آن روزها در سنندج امنیت برقرار نبود و این واقعیت، دل مادر را بیشتر می‌لرزاند. جستجوی خانوادگی با رفتن دختر بزرگ خانواده به سمت درمانگاه شروع شد اما او هم با تمام دل‌نگرانی‌ها بعد از ساعت‌ها جستجو، خواهر نوجوانش را پیدا نکرد.

خبری از ناهید نبود. انگار که اصلا به درمانگاه نرفته بود. آن وقت‌ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر برای آزادی این شهر از چنگال بعثی‌ها می‌جنگید و مادر شیرزنی که مسئولیت سرپرستی و مدیریت عاطفی خانواده را بر عهده داشت به تنهایی همه جا دنبال دخترش می‌گشت تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می‌شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که چهار نفر، ناهید را دوره کرده و به زور سوار مینی‌بوس کرده و برده‌اند. کجا؟ هیچ کسی نمی‌دانست. چرا کسی معترض ربایندگان نشده بود؟ آیا ناهید کار اشتباهی کرده بود که باید دستگیر می‌شد؟ آن هم توسط گروهی ناشناس؟.

شواهد نشان می‌داد که این دختر نوجوان با دسیسه گروهی ضدانقلاب به جرم همکاری با سپاه و حمایت از آرمان‌های انقلاب اسلامی و ولایت‌پذیری امام خمینی (ره) ربوده شده است. بعد از ربوده شدن ناهید،خانواده‌اش را تهدید می‌کردند. افراد ناشناس به خانه آن‌ها نامه می‌فرستادند که «اگر باز هم با سپاه و پیش‌مرگان و انقلاب همکاری کنید بقیه بچه‌هایتان را هم می‌کشیم.

چند ماه بعد خبری در شهر پیچید که دختری را در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» می‌چرخانند. این خبر در مدت کوتاهی همه جا پخش شد و نگرانی‌های مادر را به یقین تبدیل کرد. او خود ناهید بود. این ویژگی که برای کومله و ضدانقلاب اتهام بود برای ناهید افتخار محسوب می‌شد.

یک روستایی دیده‌های خود را از آن اتفاق اینگونه تعریف می‌کند: «آن‌ها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می‌گرداندند. کومله‌ها به آن دختر نوجوان می‌گفتند: آزادت نمی‌کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!»

اما بصیرت،ایمان،‌شجاعت و انگیزه‌های معنوی توأم با شناخت اهداف انقلاب اسلامی این دختر نوجوان دلیر و شیربچه کردستان را بر آن داشت که جان فدای آرمان کرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نکند. او سنگینی و درد ناشی از برخورد سنگ با پیکرش را بیشتر تحمل می‌کرد تا سنگینی حرفی نادرست و قبول کژگویی‌های قومی نادان و سفاک صفت درباره امام و آرمانش را.

ناهید تلخی شکسته شدن حریم‌های احترام به زنان را به کام جان خرید و هرگز دست از آرمان‌ها و اعتقاداتش برنداشت تا سایرین بتوانند شیرینی زندگی در زیر سایه‌سار پرچم قدرتمند اسلام را تجربه کنند.

در آن روزگار، مردمان مستضعف روستایی که جرأت حرف زدن علیه ضدانقلاب را نداشتند، بارها و بارها به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر نوجوان اعتراض کردند، اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بود که ناهید را از چنگال ستم آن‌ها رهایی بخشد.

۱۱ ماه از ربوده شدن ناهید می‌گذشت که پیکر مجروح و کبودش را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ‌های اطراف روستای «هشمیز» پیدا کردند. وقتی پیکر مجروح و بی‌جان او را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی‌تابی می‌کرد. او هر چند زنی قوی بود اما چندین بار از هوش رفت.

پیکر صدمه دیده و آغشته به خون ناهید اگرچه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضدانقلاب بود. او همواره حلقومی برای هزاران فریاد مظلومیت و ایستادگی است. زنان آن روز، با دیدن آثار شکنجه‌های وحشیانه بر بدن ناهید، سر شکسته و تراشیده‌اش به ماهیت اصلی ضدانقلاب بیش از پیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان همت گماشتند.

خانواده شهید فاتحی کرجو، صلاح ندیدند وی را در سنندج دفن کنند و پیکرش را به تهران منتقل و در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرا(س) تهران دفن کردند.



شهید فوزیه شیر دل
از دیگر شهدای زن می توان به اسم «فوزیه شیردل» اشاره کرد. دوم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۳۳۸متولد شد. پس از اخذ مدرک سوم راهنمایی وارد بهداری شد و پس از گذشت سه سال از خدمت در بهداری شهر کرمانشاه به پاوه منتقل شد و در بیمارستان این شهر به عنوان بهیار ایفای نقش کرد.

سرانجام روز ۲۵ مرداد ۱۳۵۸ در جریان حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات به بهداری پاوه و محاصره بهداری، در حالی که شهیده فوزیه شیردل مشغول کمک کردن به یاران شهید دکتر مصطفی چمران برای راهنمایی بالگرد بود، مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و پس از گذشت ۱۶ ساعت خونریزی به شهادت می‌رسد. پیکر این شهیده در گلزار شهدای باغ فردوس استان کرمانشاه خاکسپاری شده است.

شهیده فوزیه شیر دل از سوی سازمان بسیج مستضعفین، شهید شاخص جامعه زنان سال ۹۳ معرفی شده است.

زنان هاشمی و غیر هاشمی حاضر در واقعه کربلا که ناشناخته مانده اند

 | تاریخ ارسال: 1397/7/2 - 09:49 | 
 
زنان غیر هاشمی حاضر در واقعه کربلا:

۱.
کَبْشه، مولاه امام حسین «علیه السلام»

کنیه اش ام سلیمان است. کنیز امام حسین «علیه السلام» که آن حضرت وی را هزار درهم خرید و در خانه ام اسحق (مادر فاطمه صغری) همسر امام، خدمت می کرد. سپس با ابو رزین ازدواج کرد و سلیمان از او به دنیا آمد. سلیمان غلام امام حسین «علیه السلام» بود. سلیمان پیک امام حسین به سوی رؤسا و اشراف بصره بود که عبید الله بن زیاد دستور داد گردنش را بزنند. سلیمان همان است که در زیارت ناحیه مقدسه نامش آمده است. ام سلیمان به همراه مولایش امام حسین «علیه السلام» راهی کربلا شد. همسرش نیز از اصحاب امام حسن «علیه السلام» بود. ام سلیمان زنی عالم، فاضل و نیکوکار بود که همراه مولایش امام حسین «علیه السلام» راهی کربلا شد و جزو اسیران واقعه عاشورا گردید. وی تمام مصایب را در راه خدا تحمل کرد.

۲.
فُکهیه:

زوجه عبد الله بن اریقط بود. وی در خانه رُباب، همسر امام حسین «علیه السلام» خدمت می کرد. از عبد الله فرزند پسری آورد به نام قارب که در کربلا به شهادت رسید. فکهیه نیز همراه رباب در زمین کربلا به سلک اسیران به شام رفت.

۳.
حُسنیه:

یکی از آزاد شده های حضرت سید الشهداء است، امام حسین «علیه السلام» او را از نوفل بن حارث بن عبدالملک خرید. وی به ازدواج مردی به نام سهم درآمد و مُنحج از او متولد گردید. حسنیه به امام زین العابدین «علیه السلام» خدمت می کرد تا اینکه به همراه سید الشهداء «علیه السلام» و فرزندش منجح به کربلا آمد. منجح در کربلا به شهادت رسید. حسنیه با اهل بیت «علیهم السلام» در مصایب آن شریک و یاور و غمخوار آنان بود.

زنان دیگری نیز در کربلا حضور داشتند که به دلیل طولانی شدن مطالب از ذکر نام آنان خودداری می کنیم.

ب. زنانی که در بین راه مدینه تا کربلا به کاروان کربلا پیوستند:

۱.
ام وهب، همسر عبدالله بن حباب الکلبی:

ام وهب یکی از زنان شجاع و مجاهدی بود که نام اصلی او قمر دختر عبد از بنی فمر بن قاسم و همسر عبد الله بن عمیر از طایفه بنی عُلیم بود، چون شوهرش تصمیم گرفت از کوفه به یاری حسین «علیه السلام» بیرون بیاید ام وهب نیز اصرار کرد تا او را با خود ببرد.

در روز عاشورا وقتی عبدالله بن عمیر به میدان رفت او نیز چوبی به دست گرفت و به میدان شتافت. ولی امام حسین «علیه السلام» مانع او شد و فرمود: «زنان موظف به جهاد نیستند». اما پس از شهادت شوهرش به بالین او رفت و صورت او را پاک کرد و می گفت: بهشت بر تو مبارک باد! از خدا درخواست می کنم که مرا همراه تو قرار دهد که شمر، غلامش رستم را سراغ او فرستاد. آن غلام با عمود سر او را شکافت و به شهادت رسانید. ام وهب اولین زن شهید در روز عاشورا بود.

در برخی منابع ماجرایی مشابه این، ولی با تفاوت هایی درباره وهب بن عبدالله بن عمیر نقل کرده اند و زنی را که در کربلا به شهادت رسید همسر وهب می دانند. از جمله علامه مجلسی در بحار الانوار می نویسد: «وهب بن عبدالله کلبی از شهدای کربلاست. مادر و همسرش نیز در کربلا بودند و به شهادت رسیدند

شیخ عباس قمی به نقل از علامه مجلسی می گوید: در حدیثی دیدم که ابن وهب نصرانی بود و با مادرش به دست حسین «علیه السلام» مسلمان شد؛ در مبارزه خود بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را کشت و اسیر شد. او را نزد عمر سعد بردند و گفت: عجب شجاعتی داری؟ سپس دستور داد سرش را بریدند و به لشکرگاه حسین «علیه السلام» انداختند. مادرش سر او را برداشت و بوسید و به لشکرگاه ابن سعد انداخت و به مردی خورد و او را کشت. سپس با تیرک چادر حمله کردو دو مرد دیگر را کشت. حسین «علیه السلام» او را فرمود: ای ام وهب، برگرد. جهاد از زنان برداشته شده. ام وهب برگشت و می گفت: «الهی نا امیدم مکن، حسین «علیه السلام» فرمود: تو را خدایت نا امید نکند ای ام وهب».

سید بن طاووس در این باره می نویسد: وهب بن جناح کلبی، همسر و مادر خویش را نیز با خود به کربلا آورده بود. در برخی روایات هم از دو «وهب» نام برده شده است. به هر حال همسر وهب اولین زنی بود که در سپاه حسین «علیه السلام» به شهادت رسید و مادر وهب از او راضی نشد مگر آنکه او را در رکاب حسین «علیه السلام» کشته ببیند و این در سایه تربیت حسینی و زهرایی «علیهاالسلام» و عشق به اهل بیت پیامبر «صلی الله علیه و آله» چیز تازه ای نیست.

۲.
ام خلف همسر مسلم بن عوسجه:

ام خلف از زنان نامدار شیعه در قرن اول هجری است. وی با مسلم بن عوسجه - یار باوفای حسین «علیه السلام» - ازدواج کرد که ثمره آن فرزندی به نام خلف بود. مسلم بن عوسجه و فرزندش در روز عاشورا در رکاب مولایشان حسین «علیه السلام» به شهادت رسیدند. ام خلف از زنان مؤمنه ای بود که محبت اهل بیت «علیهم السلام» سراسر وجودش را پر کرده بود. ام خلف که با همسر و پسرش در بین راه به کاروان حسین «علیه السلام» پیوسته بود پس از شهادت شوهرش مسلم، فرزندش را به میدان جنگ فرستاد. پس از شهادت مسلم بن عوسجه، امام حسین به فرزندش خلف فرمود: اگر به میدان روی و کشته شوی، مادرت تنها و بی کس خواهد بود، تو به سرپرستی مادرت سزاوارتری تا به جنگ.

ام خلف که شاهد این سخنان بود، در برابر فرزندش ظاهر شد و خطاب به او گفت: ای پسرم! نصرت و یاری فرزند پیامبر «صلی الله علیه و آله» را بر سلامت و امان خودت ترجیح ده؛ اگر سلامت خودت را برگزینی هیچ گاه از تو راضی نخواهم شد.

خلف با شجاعت به میدان رفت. ام خلف او را تشویق می کرد و می گفت: بشارت باد بر تو ای پسرم که به زودی از آب کوثر سیراب خواهی شد. خلف سی نفر از دشمنان را به قتل رسانید و خود در راه دفاع از دین و امامش به شهادت رسید. کوفیان سر او را به سوی مادرش انداختند. آن زن شجاع و وارسته سر فرزند جوان را به آغوش گرفت و بوسید و گریه سر داد به گونه ای که همه کسانی که شاهد این صحنه جانسوز بودند به گریه افتادند و شیرینی پیروزی ظاهری دشمن را به کام آنان تلخ نمود.

۳.
ام عمرو جُناده همسر جناده بن کعب انصاری:

نامش بحریه بنت مسعود الخزرجی است. همسر جناده بن کعب انصاری و از شهدای کربلاست. نامش را جناده بن حرث هم نوشته اند که از طایفه خزرج بود. جناده بن کعب از مکه به کاروان حسین «علیه السلام» پیوست و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسید. پسرش عمروبن جناده نیز در کربلا شهید شد.

عمرو بن جناده انصاری از شهدای نوجوان کربلا بود و چون خواست به میدان رود امام فرمود: پدر این جوان کشته شده شاید مادرش راضی نباشد که به میدان رود، عمرو گفت: مادرم دستور داده که به میدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است. عمروبن جناده ۹ یا ۱۱ سال بیشتر نداشت که به میدان رفت و شهید شد. سرش را برای مادرش انداختند. مادرش آن سر را برداشت و گفت: چه نیکو جهاد کردی پسرم، ای شادی قلبم! ای نور چشمم! سپس سر را به طرف دشمن پرتاب کرد و آن سر به مردی خورد و او را از پای در آورد، سپس عمود خیمه را برداشت و حمله کرد که به وسیله آن بجنگد. امام حسین «علیه السلام» مانع او شد و او را به خیمه زنان برگرداند. نام عمروبن جناده در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.

۴.
رویحه، همسر هانی بن عروه مرادی:

رویحه با ورود مسلم بن عقیل به کوفه، در منزل خود از او پذیرایی نمود. با شهادت مسلم بن عقیل و همسرش هانی بن عروه به اتفاق فرزندش یحیی در کوفه مخفی شد. با اطلاع از ورود امام حسین «علیه السلام» به کربلا، نزد حضرت شتافتند و یحیی در رکاب امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسید. پدر این زن عمر بن حجاج در کربلا در لشکر عمر سعد بود و به موکلین آب فرات تأکید می کرد نگذارند سپاه حسین «علیه السلام» به آب دسترسی پیدا کنند؛ اما این زن شجاع در محبت اهل بیت «علیهم السلام» همانند شوهرش هانی بود.

ج: زنان حمایت کننده از نهضت عاشورا که در واقعه کربلا حضور نداشتند:

زنانی نیز بودند که در کربلا حضور نداشتند لیکن با شنیدن پیام نهضت امام حسین «علیه السلام» به طُرُق گوناگون نقش مؤثری در زمینه سازی قیام بر علیه حکومت بنی امیه داشتند. این زنان ضمن تأسی به زنان حاضر در کربلا، از طریق ایراد خطبه، سرودن شعر، روایت حدیث و برپایی مجالس عزاداری و سوگواری به رسالت خود در زمینه نهضت امام حسین «علیه السلام» و حفظ بقای اسلام حقیقی و افشای ماهیت واقعی حکومت بنی امیه، ادامه می دادند.

زنان حمایت کننده از نهضت عاشورا را به دو بخش زنان هاشمی و زنان غیر هاشمی تقسیم می کنیم:

الف: زنان هاشمی حمایت کننده از نهضت کربلا

۱. ام سلمه، هند دختر ابو امیه، همسر پیامبر «صلی الله علیه و آله»

ام سلمه یکی از همسران رسول خدا «صلی الله علیه و آله» بود. نام او هند و کنیه اش ام سلمه بود و دختر ابو امیه حذیفه بن مغیره بن عبدالله... و از زنان بزرگ و نامدار صدر اسلام است. وی ابتدا با ابو سلمه بن عبدالاسد مخزومی ازدواج کرد و صاحب فرزندانی چون «زینب، سلمه، عمر و دره» گردید.

بعد از وفات ابو سلمه، در سال دوم یا چهارم هجری به ازدواج پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» در آمد.

ام سلمه، علاقه و محبت زیادی به اهل بیت عصمت و طهارت به ویژه امام حسین «علیه السلام» داشت و آن حضرت او را مادر خطاب می کرد. ام سلمه که جریان واقعه کربلا را از رسول اکرم «صلی الله علیه و آله» شنیده بود و می دانست که امام حسین «علیه السلام» تنها و غریب با لبان تشنه در سرزمین کربلا کشته خواهد شد، سعی فراوانی داشت تا حضرت را از سفر به کربلا باز دارد. هنگامی که امام تصمیم به حرکت گرفت ام سلمه به ایشان گفت: عزیزم! با خروجت به عراق ما را محزون و غمگین مکن از جدت رسول خدا «صلی الله علیه و آله» شنیدم که فرمود:

«
حسینم در کربلا کشته خواهد شد»، امام در پاسخ فرمود: «مادر! می دانم که در کربلا کشته خواهم شد و خانواده ام به دست دشمن اسیر می شوند، ولی این راه باید پیموده شود؛ زیرا صلاح دین خدا در آن است. هنگامی که امام حسین «علیه السلام» عزم رفتن به عراق نمود وصایای خود را به ام سلمه سپرد و او هم بعدها به امام سجاد «علیه السلام» تحویل داد.

ام سلمه، به دستور رسول خدا «صلی الله علیه و آله» سرپرستی فاطمه زهرا «علیهاالسلام» را بر عهده گرفت، او در این زمینه می گوید: «همه می پندارند که من فاطمه را ادب می کنم، چنین نیست، او معلم من است». ام سلمه در هر حال در جان نثاری برای فاطمه کوتاهی نکرد. به خاطر شهادتی که ام سلمه در مورد فدک به نفع فاطمه زهرا «علیهاالسلام» داد، ابوبکر و عمر یک سال خرج او را قطع کردند. ام سلمه پس از رحلت پیامبر همواره هوادار اهل بیت «علیهم السلام» باقی ماند و از مخالفین لعن امام علی «علیه السلام» توسط معاویه بود. این بانوی بزرگوار از راویان حدیث پیامبر «صلی الله علیه و آله» بود.

ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ آورده است که پیامبر «صلی الله علیه و آله» مشتی خاک تربت سید الشهداء «علیه السلام» را به ام سلمه داد و فرمود: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شود، فرزندم حسین «علیه السلام» به شهادت رسیده است». به همین دلیل ام سلمه سعی نمود امام حسین «علیه السلام» را از رفتن به عراق باز دارد. در روز عاشورا وقتی امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسید، این خاک تبدیل به خون گردید.

ام سلمه از رسول خدا «صلی الله علیه و آله» خواست که: از خدا بخواهید که کشته شدن را از او (امام حسین «علیه السلام» دور کند). رسول خدا «صلی الله علیه و آله» فرمود: از خدا خواستم ولی وحی شد برای او درجه ای است که کسی بدان درجه نخواهد رسید. او شیعیانش را شفاعت می کند و مهدی «عج» از فرزندان اوست. خوشا به حال کسی که از دوستان و شیعیان حسین «علیه السلام» باشد. به خدا سوگند که شیعیان او در روز قیامت رستگار خواهند بود.

روزی ام سلمه، رسول خدا «صلی الله علیه و آله» را در خواب با چهره ای غمگین و لباسی خاک آلود دید، حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می آیم، ناگهان ام سلمه از خواب بیدار شد و با صدای گریه و شیون او همسایگان آمدند و ماجرا را باز گفت. وی از همان روز برای سید الشهداء «علیه السلام» عزا گرفت. ام سلمه آن روز را به خاطر سپرد. روز دهم محرم و بعد هم که جریان دقیق واقعه را از اهل بیت «علیهم السلام» که حاضر در کربلا بودند پرسید آن روز را با واقعه شهادت امام حسین «علیه السلام» مطابق یافت.

ام سلمه نزدیک ۳۸۷ حدیث از پیامبر «صلی الله علیه و آله» و فاطمه «علیهاالسلام» و ابو سلمه نقل کرده است. از احادیثی که از پیامبر «صلی الله علیه و آله» نقل کرده: امامان پس از من دوازده نفرند، به تعداد نقبای بنی اسرائیل، نُه تن ایشان از نسل حسین «علیه السلام» هستند، خدا علم مرا به آن ها داده، پس وای بر دشمنان آن ها

عمر رضا کحاله می گوید: [ام سلمه] زنی مهاجر، جلیل القدر، صاحب رأی، با کمال و عقل بود و به حبشه و مدینه مهاجرت کرد. شیخ محلاتی می نویسد همه علمای اسلام بر این نظر اتفاق دارند که ام سلمه در علم و تقوی و فصاحت و بلاغت و محبت نسبت به اهل بیت رسالت «کانّور علی شاهق الطور» است. ام سلمه پس از حمایت های فراوانی که از اهل بیت نمود، سرانجام در ۶۲ ه. ق. در سن ۸۴ سالگی در زمان حکومت یزید - پس از واقعه عاشورا- در شهر مدینه از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

۲.
ام البنین، فاطمه الکلابیه، همسر امام علی «علیه السلام»

ام البنین دختر حزام بن خالد بن ربیعه معروف به وحید بن کلاب، مادرش ام لیلی نام داشت. نام این بانو فاطمه و کنیه اش ام البنین است. این بانو گرچه در کربلا حضور نداشت ولی چهار فرزند رشیدش در حادثه عاشورا در راه یاری امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسیدند. نه او مأوای زنانی بود که برای عزاداری امام حسین «علیه السلام» جمع می شدند. او که از حضرت علی «علیه السلام» دارای چهار پسر به نام های عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود و همگی در کربلا شهید شدند، شیوه عزاداری را برای مبارزه انتخاب کرد تا ابعاد مختلف و ناگوار جنایات کربلا در یادها بماند و دشمنان سرمست از پیروزی را شرمنده و مطرود سازد.

حضرت ام البنین که دارای ذوق و قریحه شعر بود، هر روز با عبدالله فرزند حضرت ابوالفضل «علیه السلام» به بقیع می رفت و به یاد چهار فرزندش به گریه و زاری می پرداخت به گونه ای که مردم دور او جمع می شدند و عزاداری می کردند و به نوحه و سوگواری او گوش می دادند؛ حتی مروان بن حکم نیز که به دشمنی با بنی هاشم شهرت داشت در آن صحنه حضور می یافت و گریه می کرد. ترجمه یکی از معروف ترین مرثیه های آن بانوی دلسوخته چنین است:

«
رگ های قلبم را پاره کردی، فرزندانم، هر کسی که زیر آسمان کبود است فدای ابا عبدالله الحسین «علیه السلام» باد».

همچنین در مورد ابوالفضل العباس «علیه السلام» فرزندش سروده که:

«
آه به من خبر دادند که بر سر فرزندم عباس عمود آهنین زده اند در حالی که دست در بدن نداشت. وای چه بر سر من آمد و چه مصیبتی بر فرزندانم رسید. اگر فرزندم عباس دست در بدن داشت، چه کسی جرئت می کرد به او نزدیک شود؟!».

ام البنین از زنان فاضله و نامداری بود که به حق اهل بیت عصمت و طهارت «علیهم السلام» معرفت داشت و دارای زهد و پارسایی و فصاحت و بلاغت بود.

زمانی که خبر فاجعه کربلا توسط بشیر به مدینه رسید ام البنین سؤال کرد: از امام حسین چه خبر؟ بشیر پاسخ داد که خدا تو را صبر دهد، فرزندت عباس کشته شد. ام البنین فرمود: معنای این خبر چیست، از امام حسین «علیه السلام» برایم بگو.

بشیر خبر شهادت چهار فرزند ام البنین را داد. آن بانوی با ایمان باز هم سراغ حسین «علیه السلام» را می گرفت، بالاخره هنگامی که خبر شهادت امام حسین «علیه السلام» را شنید ناله ای زد و فرمود: تمام فرزندانم فدای ابا عبدالله الحسین «علیه السلام».

ام البنین «علیهاسلام» در سال ۷۰ هجری از دنیا رفت و در قبرستان بقیع شهر مدینه به خاک سپرده شد.

۳.
زینب صغری، معروف به ام لقمان، دختر عقیل بن ابی طالب.

زینب دختر عقیل برادر زاده امام علی «علیه السلام» است. گفته می شود زمانی که امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسید، زینب همراه عده ای از زنان خارج شد و در حالی که می گریست، می گفت: چه جوابی به پیامبر «صلی الله علیه و آله» خواهید داد آن گاه که به شما گوید: با عترت و اهل بیت من چه رفتاری نمودید ای آخرین امت... یا آن ها را اسیر نموده یا از روی ظلم و ستم به قتل رسانیدید. آیا این جواب محبت های من بود که شما را پند دادم که پس از من با خویشانم بد رفتاری نکنید.

شیخ محلاتی می نویسد: «ام لقمان دختر عقیل بن ابی طالب است، این زن در مدینه بود، چون خبر شهادت سید الشهداء را شنید با خواهرانش ام هانی، سماء و رمله و زینب از خانه بیرون دوید و زار زار بگریست و اشعار زیادی سرود و دشمنان را به خاطر ارتکاب چنین اعمالی سرزنش کرد.

ب: زنان غیر هاشمی حمایت کننده از واقعه عاشورا

۱. جمعی از زنان بنی اسد:

بنی اسد نام تیره ای از قبیله بزرگ و سلحشور و مشهور عرب از فرزندان اسد بن خزیمه بن مدرکه می باشد. جمعی از علما، اصحاب، شعرا و حتی برخی از همسران پیامبر «صلی الله علیه و آله» از این قبیله بودند. این قبیله در هنگام بنای کوفه، جنوب مسجد کوفه را برای خود در نظر گرفتند. در جنگ جمل دوشادوش امام علی «علیه السلام» جنگیدند. در قیام امام حسین «علیه السلام» در سال ۶۱ ق. بنی اسد به سه دسته موافق حضرت، مخالف و بی طرف تقسیم شدند. از سران موافق حضرت که در کربلا شهید شدند حبیب بن مُظهر (مظاهر) اسدی، انس بن الحرث، کاهلی اسدی، مسلم بن عوسجه اسدی و عمرو بن خالد صیداوی اسدی بودند.

از مشهورترین سران مخالف بنی اسد در روز عاشورا حرمله بن کاهل اسدی قاتل کودک شش ماهه امام حسین «علیه السلام» (علی اصغر «علیه السلام») بود. دسته سوم که در سرزمین غاضریه در کنار نهر علقمه در شمال شرقی کربلا سکونت داشتند و در روز عاشورا بی طرفی اختیار کردند، این دسته از سوی سید الشهداء و حبیب بن مظهر (یا مظاهر) اسدی به کمک و یاری فرا خوانده شدند اما تا آخرین لحظه بی طرفی اختیار کردند.

پس از شهادت سید الشهداء و یاران گرانقدرش، زنان بنی اسد گذرشان به میدان جنگ افتاد (دسته بی طرف). اجساد امام و یارانش را در زیر آفتاب تابان مشاهده نمودند و سخت تحت تأثیر قرار گرفتند و به سرزمین غاضریه (محل دسته سوم) شتافتند و مردان خود را جهت دفن اجساد شهدا خبر کردند. اما مردان قبیله از ترس ابن زیاد حاضر نشدند در به خاک سپاری اجساد شرکت کنند، لذا زنان بنی اسد خود بیل و کلنگ برداشتند و به سمت کربلا حرکت نمودند. پس از مدت کوتاهی، وجدان مردان قبیله بیدار گشت، به خود آمده دنبال زنان حرکت نمودند و به دفن پیکر مطهر شهدا پرداختند.

این نخستین جنبش مخالف علیه ابن زیاد و بنی امیه پس از واقعه طف به حساب می آید. این فداکاری بنی اسد سبب شهرت آنان در میان شیعیان جهان گشت.

۲.
هند، همسر یزید بن معاویه:

هند، دختر عبدالله بن عامر بن کریز بود. ابن مخنف می نویسد: سر حسین «علیه السلام» پیش روی یزید بود و یزید با چوب دستی خود بر سر مبارک می زد. یکی از اصحاب رسول خدا «صلی الله علیه و آله» ابو برزه ی اسلمی اعتراض کرد که چوب به دهان و دندان کسی می زنی که بارها دیدم رسول خدا «صلی الله علیه و آله» آن جا را می مکیده (می بوسیده) است. مگر نه این است که شفیع تو در روز قیامت ابن زیاد، و شفیع حسین «علیه السلام» محمد «صلی الله علیه و آله» خواهد بود. سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت.

همسر یزید، وقتی این سخنان را شنید، لباسش را پیچید و از اندرون بیرون آمد و به یزید گفت: آیا این سر حسین «علیه السلام» پسر فاطمه «علیهاالسلام» است؟ یزید گفت: آری، سپس خواب خود را که نشانگر عزادار بودن پیامبران و امام علی «علیه السلام» و حضرت زهرا «علیهاالسلام» و زنان مشهور (مریم، هاجر، ساره، خدیجه) بود را بیان نمود. سپس گفت: رسول خدا گریست و فرمود: پدر! آدم! نمی بینی طاغیان با فرزندم چه کردند؟ آدم و حاضران و فرشته ها همه گریستند و مردانِ بسیار گردِ سر دیدم، یکی می گفت: صاحب خانه را بگیرید و در آتش بسوزانید. و ای یزید تو از در خانه بیرون آمدی و می گفتی کجاست گریزگاه از آتش.

برخی از منابع این جریان را به کنیز یزید نسبت می دهند و اینکه پس از این سخنان، یزید دستور داد آن کنیز را گردن زدند. اما محلاتی و دیگران این ماجرا را به هند همسر یزید منسوب می دانند بدون اینکه از گردن زدن کنیز یاد کنند.

۳.
ماریه بنت سعد العبدیه

ماریه دختر منقذ معروف به عبدیه بصریه از بانوان با اخلاص و شیعه بصره بود. خانه او محل تجمع دوستداران اهل بیت «علیه السلام» و محل تجمع یاران امام حسین «علیه السلام» و شکل گیری حرکت های شیعیان و مذاکرات آنان بود. زمانی که این خبر به ابن زیاد رسید دستور داد که جلوی ایشان را بگیرند و راه ها را ببندند.

وقتی نامه امام حسین «علیه السلام» توسط غلام امام، سلیمان به آنان ابلاغ شد اولین کسی که به آن جواب مثبت داد یزید بن نبیط بصری بود که در خانه ماریه با پیام امام آشنا شد. او دارای ده پسر بود که فقط دو نفر از فرزندانش به نام های عبدالله و عبید الله حاضر به همراهی با پدر برای پیوستن به سپاه امام شدند. آنان در مکه به امام پیوستند و هر سه در کربلا شهید شدند. تلاش های ماریه باعث شد افراد دیگری از قبیل ادهم بن امیه به همراه یزید بن نبیط از بصره به مکه آمده و به امام ملحق شوند!

همسر ماریه و فرزندش در جنگ جمل در راه امام علی «علیه السلام» به شهادت رسیده بودند. ماریه که زنی ثروتمند بود تمامی ثروتش را وقف ترویج معارف نورانی اهل بیت عصمت و طهارت کرده و به اشاعه نهضت عاشورا مبادرت ورزید و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد.

۴.
درّه الصَّدف، دختر عبدالله عمر انصاری

درّه دختر عبدالله بن عمر الانصاری بود که در راه دفاع از سر مبارک امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسید. این بانوی با ایمان و پدرش هر دو از دوستداران اهل بیت «علیهم السلام» بودند و در شهر حلب زندگی می کردند. او و پدرش رابطه عاطفی فوق العاده ای نسبت به امام حسین «علیه السلام»، (امام حسن «علیه السلام») و (امام علی «علیه السلام») داشتند. عبدالله بن عمر وقتی شنید امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسیده و سر بریده او را به شام نزد یزید می برند با حزن و اندوه وارد خانه شد. دخترش علت غم پدر را جویا شد. وقتی عبدالله همه چیز را برای دخترش گفت و اینکه هم اکنون سر مقدس سید الشهداء «علیه السلام» به حوالی حلب رسیده است آن بانوی شجاع و مشحون از معرفت گفت: «بعد از کشته شدن هادیان مردم، خیری در زندگی نیست. قسم به خدا اگر بتوانم سر مبارک امام حسین «علیه السلام» و کاروان اسیران را نجات خواهم داد و آن سر مقدس را در منزل خود دفن نموده و از این بابت بر اهل زمین افتخار خواهم کرد.

سپس دره الصدف خروج کرد و مردم حلب و نواحی آن را به کمک طلبید. گروهی به او پیوستند. مورخان تعداد زنانی را که به یاری او شتافتند هفتاد زن می نویسند که همگی لباس رزم بر تن با طلوع آفتاب، و مشاهده نخستین علامت اسرای خاندان نبوت و با شنیدن صدای گریه کودکان و نوحه سرایی زنان اهل بیت «علیهم السلام» در کمین ایستادند. سپاه بنی امیه که بسیار بودند آنان را شناسایی کرد به مقابله با آنان پرداختند.

دره الصدف با وجود کمک بعضی از قبایل حلب، طی نبردی نابرابر به شهادت رسید و بقیه متفرق شدند. پس از خروج زنان بنی اسد در کربلا، این قیام دوم زنان پس از واقعه طف بود.

۵.
دومه، مادر مختار ثقفی و عمره معروف به بیضاء همسر مختار

هر دو از زنان شجاع و با کمال عصر خود بودند که از مشوقین مختار به قیام بر علیه بنی امیه و خونخواهی امام حسین «علیه السلام» بودند و در کنار مختار ماندند. پس از شکست مختار توسط مصعب بن زبیر، هر دو به دست او به شهادت رسیدند.

نتیجه گیری:

در پایان این مقاله باید اشاره کنیم که نقش زنان در ترویج و اشاعه پیام عاشورا بسیار مهم و اساسی بود. به جرئت می توان گفت که زنان در نهضت عاشورا نقش مهم و کلیدی در رساندن پیام عاشوا و پایمال نشدن خون شهیدان کربلا داشتند. این نقش چه از طریق مشارکت در جهاد و مبارزه مستقیم همچون جنگ همسر وهب (عبدالله)، چه از طریق عمل و گفتار و رفتار که می توان نمونه بارز آن را در حضرت زینب «علیهاالسلام» و حضرت ام کلثوم «علیهاسلام» دید.

زنان در جاهایی که اشک مؤثرتر بود اشک ریختند و عزاداری کردند، مانند ام البنین «علیهاالسلام» و زمانی نیز با سخنان کوبنده خود در مقابل ستم زمانه سر خم نکردند، مانند خطبه های حضرت زینب «علیهاالسلام» در شام و کوفه و حضرت ام کلثوم «علیهاالسلام» و گاه با حمایت از اهل بیت حتی در مقابل جهل و نادانی همسر و فرزندان خود ایستادند، مانند همسر خولی و نارضایتی خود را از شرکت همسر و فرزندانشان را در صف بنی امیه برای قتال با پسر رسول خدا «صلی الله علیه و آله» اعلام کردند و چه آن گاه که با عزم راسخ خود بی طرفی همسرانشان را را سرزنش کردند، مانند زنان بنی اسد و چه با پناه دادن به سفیران و پیام رسانان امام حسین «علیه السلام» مانند مسلم بن عقیل توسط طوعه و سلیمان توسط ماریه در دوره سخت اختناق و ظلم بنی امیه به خصوص جنایتکار خونریز آنان ابن زیاد مبارزه نمودند.

در آخر هم با قیام زنانی همچون دره الصدف، بر علیه ظلم ظالمان شوریدند و دست به شمشیر بردند. در واقع زنان چه در زمان عاشورا و چه پس از آن با عزمی پولادین به دفاع از دین و امام خویش پرداختند و به همگان آموزش صبر و مقاومت و جهاد و اطاعت از امام خویش را دادند. آنان ضمن حفظ ارزش های دینی، با رهبری و مدیریت خاص خویش به دفاع از حریم ارزش ها و امام شهید خود پرداختند.

در عین حال مراقب جان امام پس از امام حسین «علیه السلام» و مراقب اطفال یادگار امام حسین «علیه السلام»، با انتخاب شیوه های تبلیغاتی مناسب (خطابه، شعر و...) به بیان ظلم یزیدیان، معرفی امام پس از امام حسین «علیه السلام» پرداختند و از محو شدن اسلام در فضای اغراض بنی امیه جلوگیری کردند.

آنان در پوسیدگی بنیان های حکومتی بنی امیه نقش به سزایی داشتند. با ظهور حکومت بنی عباس با شعار حمایت از علویان، حکومت امویان در سال ۱۳۲ ق. سقوط کرد. گر چه حکومت عباسیان به نام علویان تشکیل شد ولی علویان را در تنگناهای شدید قرار داد.

اما انقلاب عاشورا همواره الهام بخش نهضت های شیعی در طول تاریخ گردید و نام زنان مؤثر در پیام آوری انقلاب عاشورا و ادامه نهضت امام حسین «علیه السلام» و در مبارزه با حکومت های غاصب و ستمگر و دفاع از اسلام راستین، برای همیشه در دفتر تاریخ اسلام به افتخار و عزت ثبت گردید.


 
 

نامی جاوید در سیاره ی زهره دکتر آذراندامی

 | تاریخ ارسال: 1397/5/28 - 10:02 | 
۲۸ مردادسال روز درگذشت آذراندامی پزشک،محقق و باکتری شناس برجسته ایرانی است .
  به گزارش ایرساگیل: آذر اندامی، معلم ابتدایی ، پزشک و پژوهش گر ایرانی بود که در کوی “ساغر سازان” رشت متولد شد.او فرزند چهارم و تنها دختر خانواده بود. دوران ابتدایی را در دبستان بانوان زادگاهش با یک سال جهش تحصیلی به پایان رساند.
بار مسوولیت خانواده بیش تر به دوش مادرش بود. آذر هم مادر را در این کار تنها نگذاشت و برای کمک به او معلم خصوصی خانه توانگران شدهم زمان با اشتیاق دوزندگی و سوزن دوزی نیز می کرد و با تلاش به درس خواندن هم ادامه می داد.
پس از گرفتن مدرک پایان سال نهم آموزش همگانی از دبیرستان فروغ رشت، به سبب علاقه بسیاری که به پیشه ی معلمی داشت به دانش سرای مقدماتی رشت رفت تا بعدها بتواند معلم شود.
در سال ۱۳۲۴از دانش سرا با نمره های عالی فارغ التحصیل شد.اما چون سنش برای استخدام در آموزش و پرورش کم بود، یک سال به طور رایگان در دبستان های رشت درس داد و سال بعد یعنی ۱۳۲۵به طور رسمی به استخدام آموزش و پرورش در آمد.
علاقه او به ادامه ی تحصیل  سبب شد که در حین کار بتواند سرانجام در سال ۱۳۲۹دیپلم طبیعی متوسطه ی آن زمان را بگیرد و در سال ۱۳۳۱درکنکور دانشگاه تهران در رشته پزشکی شرکت کند و پذیرفته شود.
او هم زمان با تحصیلات دانشگاهی  در یکی از مدرسه های جنوب شهر تهران هم درس می داد! چون برای گذراندن زندگی به این کار نیاز داشت.
در سال۱۳۳۷ گواهی نامه دکترای پزشکی را گرفت و بی درنگ به گذراندن دوره تخصصی در رشته زنان و مامایی پرداخت و در عین حال در سازمان حمایت مادران و نوزادان به کار مشغول شد
پس از دریافت مدرک به طور رسمی از استخدام آموزش و پرورش بیرون آمد و به استخدام وزارت بهداشت آن زمان درآمد و در انستیتو پاستور مشغول به کار شد.
خانم دکتر پورمنصور که در انستیتو پاستور تهران کار می کند درباره او می گوید : وی ، زن زحمت کش و با اراده ای بود. کسی بود که نه تنها خود را سرافراز کرد ، در این انستیتو هم یک روز دست از تلاش و پژوهش برنداشت و من زنی یه پشت کار و همت او ندیده ام.”
درهمین زمان بود که طرح پژوهشی درزمینه باکتری شناسی عفونت های بیمارستانی را به انجام رساند و نتیجه آن را در مجله های معتبر پزشکی چاپ کرد .
در سالهایی که در ایران و کشورهای منطقه وبا بسیاری را می کشت، دکتر اذر اندامی با واکسن مرغوب، به مبارزه با این بیماری پرداخت و افزون بر تامین نیاز کشور آن را به کشورهای همسایه روانه کرد وبه همین سبب به معاونت بخش میکروب شناسی سپس به ریاست بخش وبا و دیفتری رسید و به پاس کارها و تلاش شبانه روزی اش ، نشان علمی به او اعطا شد.
وی پس از مدتی با بهره گیری از بورس انستیتو به پاریس رفت ودر سال۱۳۴۶ گواهی نامه میکروب شناسی دریافت کرد و به میهن خود بازگشت و دوره تخصصی آزمایشگاه بالینی را در دانشگاه تهران گذراند.
در سال۱۳۵۳ دانش نامه ی  تخصصی علوم بالینی را اخذ کرد . چندین بار به کشورهای فرانسه و بلژیک سفر کرد و حاصل این سفرها مقاله های علمی ای بود که در مجله های معتبر چاپ شد.
دکتر اندامی در سال ۱۳۵۷بازنشسته شد. پس از بازنشستگی سرپرست آزمایشگاه بیمارستان باهر بود. پس از مدتی در مطب همسر خود در تقاطع خیابان هفت چنار و حسام الدین (حسام السلطنه) در جنوب شهر به مداوای بیماری های زنان و زایمان مشغول شد.
در همین سالها بود که اندک اندک بیماری در وجود او رخنه کرد وبه تومور مغزی دچار شد. البته می کوشید دیگران زیاد به این مساله توجه نکنند ، اما این وضعیت تا آن جا ادامه یافت که یک روز در مطب، در حین معاینه یک بیمار تعادل خود را از دست داد و به زمین افتاد.
پس از معاینه ها و آزمایشهای فراوان پزشکان به این نتیجه رسیدند که وی باید برای درمان به کشور دیگری اعزام شود .اما مراحل قانونی این کار به حدی به درازا کشید که متاسفانه روز بیست و هشتم مرداد ۱۳۶۴  دکتر اندامی بر اثر آمبولی شش درگذشت.
پیکر این پزشک عالی قدر را در بهشت زهرای تهران به خاک سپردند. دکتر اندامی نه تنها در پهنه علم پژوهشگری کوشا بود ، بلکه در زندگی خانوادگی خویش هم همسری شایسته و مادری فداکار و نمونه بود. از او سه فرزند به یادگار مانده است.
دختر بزرگ او دکتر در فیزیک زمین است که اکنون در مجله های فرانسه مقاله های پژوهشی منتشر می کند.

 

ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر

 | تاریخ ارسال: 1397/4/24 - 11:48 | 

ولادت حضرت معصومه وروز دختر
در تقویم ملی کشورمان روز اول ماه ذی القعده، روز ولادت حضرت فاطمه معصومه (س) را به دلیل تجرد آن حضرت به نام روز دختر نامگذاری کرده‌اند.
سالروز میلاد حضرت فاطمه معصومه (س) در تقویم ایرانی با عنوان روز «دختران» نامگذاری شده‌است‎‎، نامگذاری‌ای که ظاهرش ریشه در ازدواج نکردن آن حضرت و تجردش دارد و باطنش نیز در پی معرفی الگویی برجسته برای دختران مسلمان و به‌ ویژه شیعه اهل بیت است.
 
 
ولادت حضرت معصومه(س(
در روز اول ذیقعده سال ۱۷۳ هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار، از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.
 
سفر به ایران و شهادت ایشان
حضرت معصومه یک سال بعد از هجرت تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو، در سال ۲۰۱ هجری قمری، به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت، به همراه عده ای از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلی مورد استقبال مردم واقع می شد. در شهر ساوه عده ای از مخالفان اهل بیت که از پشتیبانی مأموران حکومت برخوردار بودند، سر راه کاروان آنان را گرفته و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتی بنابر نقلی حضرت (س) معصومه را نیز مسموم کردند.
 
چرا روز ولادت حضرت معصومه به نام روز دختر نامگذاری شده است؟
همانطور که گفته شد به نظر می‌رسد تجرد حضرت فاطمه معصومه (س) دلیل نامگذاری این روز به نام روز دختر بوده است که البته انتقاداتی را همیشه در پی داشته است
 
 
دلایل ازدواج نکردن حضرت معصومه چیست؟
مورخین دلایل مختلفی را برای عدم ازدواج آن حضرت بیان می‌کنند که به صورت کلی به شرح زیر است:
 
  1. در تاریخ یعقوبی در خصوص  ازدواج نکردن حضرت فاطمه معصومه (س)، ادعایی تردیدآمیز را مطرح شده است: «موسی بن جعفر وصیت کرد که دخترانش شوهر نکنند و هیچ‌کس از آنان شوهر نکرد، مگر ام‌سلمه که در مصر به ازدواج قاسم بن محمد درآمد و آن هم برای محرمیت در مسیر رفتن به سفر حج بوده‌است».
  2. از دیگر دلایلی که برای  ازدواج نکردن حضرت معصومه (ع) مطرح می‌شود، ناظر به جایگاه علمی و معنوی ایشان است؛ چرا که برخی با اشاره به همین موقعیت ویژه، مدعی هستند که در زمان ایشان، مردی مناسب این بانو در جامعه مسلمین حضور نداشته و لذا آن حضرت و سایر خواهرانشان، طریق تجرد را برگزیده‌اند.
  3. یکی دیگری از آرایی که در خصوص تجرد حضرت معصومه (س) بیان شده‌، خفقان دوران و نیز محدودیت‌هایی است که حکومت وقت برای برقراری ارتباط میان خاندان امام موسی کاظم (ع) با سایر جامعه شیعیان، ایجاد کرده بود. از این رو در حالی که شیعیان برای حفظ جان و مذهب خود، رویه تقیه را پیش گرفته بودند، ازدواج با زنان خاندان امام کاظم (ع) را به منزله تهدیدی برای خود قلمداد می‌کردند و همین مسئله سبب شد تا انگیزه آنان برای وصلت با این خاندان کمرنگ شود.
 
بررسی دلایل ذکر شده
بررسی کلی سه نظر مطرح‌شده در بالا، نشان می‌دهد که هرچند این دلایل چندان قابل وثوق نیستند و نقدهای متعددی بر آنها می‌توان وارد کرد اما هر یک به نوبه خود می‌تواند راهگشای درکی کلی از دورانی باشد که حضرت معصومه (ع) در آن می‌زیسته است. در اینجا باید در این نکته دقیق شد که سیاست ائمه اطهار در امر ازدواج و ازدیاد نسل پاک شیعه در دوران‌های مختلف به‌ویژه در دوران حصر و تنگناهای سیاسی، نشان از آن دارد که امر ازدواج در نظر آنها فراتر از سنتی اسلامی بوده که عمل یا  عمل نکردن به آن در تضاد با سنت دین مبین باشد.
 
کلام آخر
در هر صورت این روز در تقویم ملی ایران به نام روز دختر و برای ارج نهادن به این قشر وسیع از جامعه نامگذاری شده است. روزی، هر چند نمادین می‌توان پای درد و دل دختران جوان نشست و به فکر راه چاره‌ای برای رفع مشکلات آنان بود. زیرا این دختران، مادران فردای این مرز و بوم هستند.

بهار چله گیری/ماه ذیقعده تا دهه اول ذیحجه را دریابیم

 | تاریخ ارسال: 1397/4/24 - 11:41 | 
 
 
توصیه معصوم علیه السلام به اینکه انسان باید اوقات شبانه روز خود را به سه قسمت کند؛ قسمتی برای عبادت، بخشی برای کار و جزء دیگر را برای تفریح قرار دهد؛ پرده از اهمیت تقویت ارتباط انسان با خدا بر می دارد؛ توضیح بیشتر اینکه انسان، جدای از اینکه در کار و تفریح نیز باید ملزم به رعایت احکام دینی باشد و متوجه حضور خداوند؛ اما باید بخش جداگانه ای را به عبادت اختصاص دهد.
 
در آیات قرآن کریم به صراحت، هدف از خلقت انسان و جن، عبودیت و بندگی عنوان شده است؛ در این میان، نباید از مکان ها و زمان های خاص که می توان بیشتر به خداوند تقرب جست، غافل ماند. به مناسبت فرا رسیدن اول ماه ذیقعده، یکی از ۴ ماه حرام، که امام خامنه ای در سخنرانی اخیر خود راجع به آن مطالبی، فرمودند، این نگاشته به موضوع چله گرفتن در این ایام شریف اختصاص دارد.
 
معنای ماه های حرام
 
مقام معظم رهبری، دوشنبه(۱۱ مرداد)در دیدار با اقشار مختلف مردم فرمودند: «ماه حرام به معنای [ماه‌] احترام است؛ یعنی ماه‌هایی که از نظر پروردگار عالم «مِنهآ اَربَعَهٌ حُرُم». چهار ماه را خدای متعال محترم‌تر از ماه‌های دیگر قرار داده است؛ با یک محدوده‌های مشخّصی از احکام که این احترام در چه چیزی و در چه امری است. مسلمان ها از این تعلیم الهی هم باید درس بگیرند.
 
ماه حرام -که ماه محترم الهی است به تعبیر عارف بزرگ مرحوم حاج میرزاعلی آقای قاضی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)- ماه‌هایی است که مسلمان ها باید با توجّه بیشتر به خدای متعال و تعبّد بیشتر، خودشان را آماده‌ ورود در میدان های حسّاس و مهمّ زندگی کنند.
 
منظور از چله نشینی (عبادت اربعین) در سیر و سلوک عرفانی، مراقبت چهل روزه از خود است، تا از این طریق باطن فرد به آمادگی لازم جهت دریافت حکمت و علوم الهی نایل شود. البته از طرف عرفا هم تذکر داده شده که چله نشینی نباید تبدیل به وسیله ای برای گریختن از جامعه و انزوا طلبی باشد.

عبادت اربعین در قرآن
 
اهمیتی که در چله نشینی بر عدد چهل داده شده است، به خاطر اسرار و خواصی است که در این عدد است که باعث ظهور استعدادات و به کمال رساندن ملکات است. همچنان که انسان در چهل سالگی به کمال و بلوغ عقلی خود نایل می شود: «إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَهً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَی»؛و چون (انسان) به چهل سالگی برسد گوید پروردگارا مرا توفیق ده که بر نعمتت که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشتی سپاس بگزارم.


عبادت اربعین در قرآن نیز بیان شده در جایی که خداوند، وعده ای به حضرت موسی داد و در مدت چهل روز او را به میقات خود فراخواند: "فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَه".اهل معرفت و سالکان طریق الی الله سنتی دارند به نام اربعین یا همان  چله گیری. یعنی خود را چهل روز با اعمال خاصی برای خدا خالص می کنند و زنگار گناه از قلب می شویند تا به درگاه او یگانه شوند. بهترین آب و هوای معنوی برای این چله گیری را از ابتدای ذیقعده تا دهم ذیحجه دانسته اند.
 
وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ (اعراف ۱۴۲)
و با موسی سی شب وعده کردیم و آن را به ده شب دیگر کامل کردیم، و وعده پروردگارش چهل شب تمام شد موسی به برادر خویش هارون گفت: میان قوم من جانشین من باش و به اصلاح کارشان پرداز و طریقه مفسدین را پیروی مکن.
 
حضرت علامه طباطبایی ذیل این آیه در تفسیر شریف المیزان چنین فرموده است: « برگشت معنای آیه به این است که خدای تعالی موسی (علیه السلام) را برای مدت سی شب به درگاه خود و برای گفتگوی با وی نزدیک ساخته و ده شب دیگر برای اتمام آن گفتگوها بر آن مدت افزوده و در نتیجه میقات پروردگارش چهل شب تمام شده است، و اگر حساب را بر روی شبها برده نه روزها و حال آنکه در این مدت موسی روزها هم در میقات بسر برده و معمولا در اینگونه موارد حساب روی روزها برده میشود نه شبها، شاید برای این است که غرض از این میقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است که شب ها اختصاص بیشتری برای این کار داشته و حواس انسان جمع تر و نفس برای انس گرفتن آماده تر است، آنهم در چنین مناجاتی که در آن تورات نازل شده است.
 
هم چنان که در باره رسول خدا هم فرموده:"یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا" تا آنجا که فرموده:" إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا، إِنَّ ناشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا"ای جامه به خویش پیچیده. شب را به جز اندکی. به پا خیز. مگر یک نیمه شب یا اندکی از آن کم کن. یا بر آن بیفزای و قرآن را به تانی خوان تانی دقیق. که ما گفتاری گران به تو القا خواهیم کرد. که در ساعات شب وفاق خاطر بیشتر و گفتار استوارتر است. که تو را بروز رفت و آمد طولانی است. (سوره مزمل آیه ۷)
 
اربعین کلیمی
 
این همان ایامی است که حضرت موسی کلیم الله به کوه طور رفت و چهل شب در آنجا به مناجات پرداخت و تورات بر او نازل شد.  این ایام به اربعین کلیمی مشهور است و بسیاری از اساتید اخلاق به شاگردان خود دستورات ویژه ای را برای استفاده کامل از این اربعین می دهند
 
استاد فرزانه، حضرت آیت الله جوادی آملی درباره این اربعین چنین می فرمایند: «از اول ذیقعده تا دهم ذی حجّه که اربعین موسای کلیم است، این یک فصل مناسبی است؛ بهار این کار است. این اربعین گیری،این چله نشینی همین است ! وجود مبارک موسای کلیم ۴۰ شبانه روز مهمان خدا بود. فرمود : و واعدنا موسی ثلاثین لیلهً فاتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیله. به او وعده دیدار و ملاقات خصوصی دادیم؛ آمد به دیدار ما. اوّل ۳۰ شب بود؛ بعد ۱۰ شب اضافه کردیم، راهش باز بود؛ جمعاً شد۴۰ شب. فرمود: او۴۰ شب مهمان ما بود. چون برکاتی که در شب نصیب انسان می شود، در روز نمی شود.
 
روز مشغول کار و گفتن و خریدن و فروختن است؛ در قرآن کریم فرمود: شب را در یابید. انّ لک فی النّهار سبحاً طویلاً. درس است، بحث است، گفتن است، شنیدن است، دیدار است، مصاحبه است، مناظره است؛ با یک کثرت همراهید. امّا انّ ناشئه اللّیل هی اشدّ وطئاً و اقوم قیلاً. شب یک نشئه ای دارد، شب یک حسابی دارد، یک کتابی دارد ؛ شب کجا، روز کجا ! فرمود : روز، کار فراوانی دارید؛ می گوئید، می شنوید، می خوانید، می خورید؛ این کارهای روزتان است. به وجود مبارک پیامبر فرمود : روز، کارهای فراوانی داری، شب را دریاب ! هر کس به جائی رسید، از شب زنده داری به جائی رسید.
 
عبادت چهل روز و فواید ترک گناه
 
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در روایتی می فرماید : مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ ؛ هر بنده ای که چهل روز خود را برای خداوند متعال خالص گرداند چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می گردد. ( بحارالأنوار ۶۷ ۲۴۲ باب ۵۴ (
 
چله نشینی از نگاه آیت الله جاودان
 
یکی دیگر از کارهایی که گشایش در زندگی را به همراه دارد، چله‌نشینی است. لازم هم نیست از همان ابتدا چهل روز را امساک کند، همه که نمی‌توانند. می‌توان چله ترک گناه گرفت، یعنی انسان با خودش عهد کند از امروز تا چهل روز مثلاً دروغ نگوید، غیبت نکند، به نامحرم نگاه نکند. وقتی موفق به ترک یک گناه شدیم، یک معصیت دیگر را نیت کنیم که ترک کنیم. آن وقت می‌بینید که چه اثراتی در زندگی دارد.
 
 

سایر مطالب این بخش