آسیب شناسی زن و خانواده2

 | تاریخ ارسال: 1393/8/11 - 13:57 | 

آسیب شناسی زن و خانواده

ب. آسیب شناسی نگاه به خانواده در ایران

 خانواده ایرانی در دهه های اخیر، همچون بسیاری جوامع دیگر، در معرض تحولاتی مهم بوده است. افزایش سن ازدواج، افزایش تمایل به تجرد و تک زیستی، تغییر نگرش ها که به تردید در ضرورت تشکیل خانواده به عنوان مسیر تکاملی در زندگی منجر شده است، افزایش تخاصمات خانوادگی و طلاق، کم شدن روحیه سازش پذیری و ضعف کارآمدی خانواده در تنظیم رفتار جنسی، حمایت و مراقبت، کنترل و نظارت، ایجاد آرامش روانی و ارضای نیازهای عاطفی، جامعه پذیری و پروش معنوی از معضلات مهم خانواده ایرانی است. آن چه بر نگرانی ها می افزاید آن است که تاکنون موضوع خانواده به دغدغه اصلی هیچ یک از نهادهای پژوهشی، کارشناسی، سیاستگذاری و برنامه ریزی کشور تبدیل نشده و آن چه تاکنون شاهد بوده ایم اقدامات جزئی در حمایت از گروه های خاص از جمله خانواده شهدا بوده است، نه حمایت از تشکیل، استحکام و کارآمدی خانواده به عنوان یک کلّ منسجم.

امروزه پرسش های بسیاری در مورد خانواده مطرح می شود: چرا خانواده جایگاه و اهمیت خود را رفته رفته از دست می دهد؟ چرا کارکردهای خانواده به تدریج کم رنگ تر می شود و چرا خانواده به راحتی در معرض تزلزل قرار می گیرد؟ ده ها پرسش از این دست مطرح و پژوهش هایی نیز صورت گرفته است. اما از این نکته غفلت شده که مخاطب این پرسش ها کیست و به چه غرض مطرح شده است؟ رویکرد پژوهش ها تاکنون این بوده است که با انجام مطالعات میدانی مشخص کنند که مثلاً سن ازدواج در حال افزایش و سن طلاق در حال کاهش است، بین میزان آسیب پذیری خانواده و حاشیه نشینی رابطه ای مستقیم وجود دارد، تمایل به ازدواج کاهش یافته است و یا با مطالعات کتابخانه ای، اهمیت تشکیل خانواده، ضرورت تلاش برای استحکام آن، لزوم تفاهم میان زوجین و مواردی از این دست مورد بررسی قرار گیرد؛ اما کم تر پژوهشی پای را از حدّ تحلیل های جزئی فراتر گذاشته است.

در دهه گذشته بخشی از استعدادهای پژوهشی کشور به بررسی و تحلیل دیدگاه های فمینیستی و تأثیر آن بر تحولات زنان و خانواده معطوف شده است. در این جا منتقدان فمینیسم به تغییر نگرش نسل جدید متأثر از جریان فرهنگی و تبلیغی فمینیستی، و به سیاست ها و برنامه هایی اشاره کرده اند که خودآگاه یا ناخودآگاه برگرفته از این ادبیات تنظیم شده اند. این پژوهش ها به دلیل آن که پای را از تحلیل خُرد فراتر نهاده و به تحلیل نظریه ها پرداخته اند، گامی به جلو به حساب می آیند. در این سطح تحلیل، هم پژوهش های جریان شناسانه، به منظور نشان دادن آثار تفکر فمینیستی در نگرش های روشنفکری داخلی و تغییر نگرش نسل جوان، و یا در برنامه های توسعه یافت می شود و هم پژوهش های نظری که به منظور نقد بن مایه ها و رهیافت های فمینیستی تدوین شده اند.

 در سالیان اخیر به ویژه در میان منتقدان غربی، به پژوهش هایی بر می خوریم که آسیب های خانواده را به ساختارهای علوم اجتماعی نسبت می دهند و نقد را به لایه ای عمیق تر می کشانند. در دیدگاه آنان میان تنزل جایگاه خانواده و میان کم فروغ شدن نگاه نظریه پردازان علوم اجتماعی به خانواده به ویژه از دهه 1960، رابطه ای معنادار وجود دارد و تزلزل ساختارهای خانواده در دهه های گذشته را باید با به چالش کشیده شدن ساختار خانواده سنتی در نظریه های جامعه شناسانه، به ویژه گرایش های چپ، مرتبط دانست. در این نگاه، علم روانشناسی به دلیل آن که انسان متعادل را انسانی می داند که از زندگی لذت ببرد نه انسانی که متعهدانه زندگی کند، نه تنها نمی تواند در خدمت مصالح واقعی خانواده باشد بلکه خود عامل بحران است؛ چنان که علوم تربیتی و مشاوره نیز به دلایلی مشابه بیشتر مشکل سازند تا مشکل گشا. بنابراین دیدگاه، مشکل اصلی فراروی مصلحان اجتماعی آن است که حل معضلات مربوط به زن و خانواده را از دستگاه کارشناسی و فکری ای انتظار دارند که به دلیل ابتنای به نظریه های علوم اجتماعی موجود، ماهیتا خانواده محور نیستند.

 این تحقیقات از آن جا که دامنه نقد را گسترش و تعمیق می دهند حائز اهمیت اند؛ به ویژه آن که می توان براساس نگرش دینی نیز علوم اجتماعی را هم در ناحیه پیش انگاره ها و فرضیه ها، هم در ناحیه مفاهیم بنیادین و تعاریف، هم در ناحیه اهداف و هم در ناحیه روش ها قابل نقد دانست. در عین حال به نظر می رسد نباید مشکل اساسی را فمینیسم و یا حتی نظریه های علوم اجتماعی دانست، چرا که فمینیسم و نظریه های علوم اجتماعی خود نمودهایی از مدرنیته اند. مدرنیته علاوه بر آن که بر مفاهیمی مبتنی است که جهت گیری کلی انسان جدید را دگرگون نموده و در حوزه های علمی و اجتماعی تحول ایجاد کرده، به دو دلیل باید به عنوان منشأ اصلی مشکلات تلقی شود:

اول، به دلیل آن که شاخص مهم مدرنیته تغییر است. در این نگاه همه چیز در جهان، به غیر از نفس تغییر، در حال تغییر است و در این مسیر تمام نهادها نیز ضرورتا متحول می شوند. بنابراین اصرار بر ثبات خانواده به معنای در معرض نابودی قراردادن آن زیر چرخ تحولات اجتماعی است و خانواده نیز به ناچار پا به پای تحولات اجتماعی متحول خواهد شد. سخن از افول خانواده در این نگاه، پذیرش اشکال جدید همزیستی به جای اشکال سنتی خانواده است و مفهوم خانواده نیز خود در معرض تغییر خواهد بود و نباید پنداشت که این تحولات در این مدل فکری منفی ارزیابی می شوند. بنابراین ساده لوحی است اگر گمان کنیم با پذیرش فرهنگ مدرن می توان بر حفظ ساختارهای خانواده، تفکیک نقش ها، حفظ روابط خانوادگی و حتی محافظت بر اصل خانواده اصرار نمود.

 دوم، به دلیل آن که سرمایه داری روح حاکم بر جریان مدرنیته است و در مدرنیته انباشت سرمایه اصل حاکم تلقی می شود، فرهنگ سرمایه داری در تار و پود تمدن جدید جریان می یابد و آثار خود را هم در ساختارهای علوم اجتماعی، هم در جریان های اجتماعی از جمله فمینیسم، و هم در سیاست ها و برنامه ها بر جای می گذارد؛ به عنوان مثال، در فرهنگ سرمایه داری اقتدار تفسیری اقتصادی می یابد و جایگاه ها و ارزش ها با پول توزین می گردد. تأثیر این نگرش بر زن و خانواده بسیار شگرف است. از آن جا که قدرت به تسلط بر منابع مالی تعریف می شود، اقتدار زنان در دسترسی به اشتغال و احراز مناصب مدیریتی تفسیر می گردد و نظریه فرودستی تاریخی زنان به دلیل دوری از مدیریت و عدم تسلط بر منابع مالی شکل می گیرد.

 بر این اساس زنان به تعریف جدیدی از مشارکت اجتماعی با محوریت قدرت اقتصادی فراخوانده می شوند. در نتیجه میل به ایفای نقش مادری و همسری کم و روابط خانوادگی و ساختارهای خانواده دستخوش تغییر می گردد. از سوی دیگر، حاکمیت تفکر  سرمایه داری ایجاب می کند که تمام موانع بر سر راه توسعه سرمایه از میان برود و آن چه در مسیر بسط سرمایه داری است تقویت شود. از این روست که تجارت سکس، هموسکسوالیسم و هرزه نگاری با وجود مخالفت های گسترده علمی به دلیل آن که در مسیر جذب سرمایه اند قدرتمندتر از گذشته توسعه می یابند اما حجاب زنان مسلمان که فراگیری آن مشکلاتی در سر راه سرمایه داری ایجاد می کند، با ممانعت مواجه می گردد. و بر همین اساس خانواده سنتی به دلیل آن که حامل ارزش هایی چون قناعت و عفت است که می تواند مانع تلقی شود آماج سخت ترین حملات قرار گرفته و الگویی جدید از خانواده که حامل ارزش های فردگرایانه باشد، ترویج می شود.

 از این جا می توان دریافت باوجود آن که در سالیان گذشته، برخی مسئولان میانی و کارشناسان در دفاع از نقش های جنسیتی و ضرورت تفکیک نقش ها سخن گفته اند، به دلیل آن که مفاهیم مدرن کم و بیش بر نظام برنامه ریزی حکومت می کند نمی توان به تغییرات اساسی در نظام آموزشی و قوانین عمومی در مسیر حمایت از نقش های جنسیتی چندان امید بست. از این رو تحولات خانواده حرکت اشتدادی خود را به رغم اظهارنظرهای علمی مختلف دنبال می کند. این نکته نشان می دهد بیش از آن که فمینیسم یا نظریه های علوم اجتماعی به تشابه نقش ها و مسائلی دیگر از این قبیل بپردازد، مدرنیسم و روح حاکم بر آن است که به آن دامن می زند.

 با مراجعه به متون دینی به ویژه شیوه گفتار و رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می توان به تبیین نگاه اسلامی به خانواده رسید و بر آن اساس وضعیت موجود خانواده را در کشور ارزیابی نمود و یا پای را فراتر گذاشته به نظریه ای در باب خانواده رسید. در دیدگاه اسلام اقدام به تشکیل خانواده ساختن دوست داشتنی ترین سازمان اجتماعی است؛ شاید به این دلیل که خانواده برای تحقق آرمان های مورد نظر اسلام دارای ویژگی هایی بدیل ناپذیر است و نباید با نگاهی کارکردگرایانه گمان نمود که می توان در بستر زمان کارکردهای خانواده را به دیگر نهادها واگذاشت و از اهمیت خانواده کاست.

 در نگاه اسلام ازدواج مسیر دین داری را تسهیل می کند و شخصیت انسانی را فرو می کاهد. دوری از ازدواج به دلیل ترس از فقر نتیجه حیله ای شیطانی برای توسعه فحشا در جامعه است و تأخیر در ازدواج به خاطر ترس از تنگدستی سوءظن به خداوندی است که خود وعده حمایت به ازدواج کنندگان داده است. اهمیت خانواده به حدی است که بهترین قدم ها گام هایی است که در جهت تقویت پیوندهای خانوادگی برداشته شود و بدترین گام ها قدم هایی است که در مسیر جدایی به کار افتد.

 ساختار خانواده در این نگاه مبتنی بر سلسله مراتب طولی است و مرد عهده دار سرپرستی خانواده است. نه این ساختار در بستر زمان بدیل پذیر است و نه سرپرست خانواده می تواند مسئولیت خود را واگذارد یا نسبت به آن تسامح ورزد. مهم ترین ابزار مدیریت خانواده سخاوت، غیرت و گذشت است و اقتدار پیش نیاز اعمال سرپرستی است. در عین حال از آن جا که احساس اقتدار می تواند زمینه های تعدّی به اعضای خانواده را فراهم آورد، مکانیزم های حقوقی و فرهنگی برای کنترل اقتدار پیش بینی شده است. اما از آن جا که خانواده عرصه خصوصی است که در اغلب اوقات اقامه دعاوی حقوقی، به دلیل رابطه عاطفی زن و شوهر به مصلحت تشخیص داده نمی شود و یا به دلیل عدم امکان اقامه شهود و یا ترس از عواقب بعدی ناکارآمد به نظر می رسد، تاکید بر آن بوده است که بیش از هر چیز از روش های تربیتی و فرهنگی کنترل کننده بهره گرفته شود؛ چنان که برای مقابله با خشونت های خانگی، طرفین به حسن خلق و مدارا، صبر و کنترل خشم دعوت شده اند. یا به این موضوع توجه شده است که نباید با ایجاد فشار روانی، عدم تمکین نسبت به موقعیت و جایگاه طرف مقابل و سهل انگاری در انجام مسئولیت ها، زمینه های خشونت علیه خویش را فراهم نمود. کم کردن زمینه های بدبینی، تعدیل انتظارات از یکدیگر، تقبیح خشونت و توصیه کنترل آن نیز از دیگر روش های تربیتی اسلامی است. از مجموع نکاتی که در رابطه با خشونت و طلاق در منابع روایی آمده است می توان نتیجه گرفت که اسلام مکانیزم فشار روانی اجتماعی علیه شخص خطاکار را یکی از شیوه های کارآمد کنترل دانسته است، به گونه ای که شخص در صورت اقدام به روش های جاهلانه خود را در مقابل افکار عمومی تحقیر شده می بیند و برخی موقعیت های خود را از دست می دهد.

 از آن جا که اقدام به ازدواج از نگاه اسلام آمیزه ای از تعهد و اختیار آزاد است که پس از تشکیل خانواده بُعد متعهدانه آن تقویت می شود، عمل طلاق که بدون وجود انگیزه ای موجه، فرار از تعهد و عملی هوس آمیز تلقی و سبب بروز مشکلاتی برای همسر و فرزندان می گردد، عملی مبغوض در نظر گرفته می شود. این نگاه با آن چه امروز در کشورهای غربی به طلاق رضایتمندانه از آن یاد می شود تفاوت اساسی دارد. سیاست های دینی به سمت تقویت روش های پیشگیری از طلاق است، مانند پیشنهاد انتخاب داوران خانوادگی یا ایجاد شرایطی سنگین برای کسانی که به اندک بهانه ای اقدام به طلاق می کنند یا زمینه هایی فراهم می سازند که طرف مقابل متمایل به طلاق شود. چنان که تسامح و مدارا، کم کردن توقعات، صبر و گذشت، هدیه دادن به یکدیگر، سخنان نیکو و نگاه های عاطفه آمیز از زمینه های افزایش استحکام خانواده شمرده شده است.

 کارآمدی خانواده نقطه عطف توجه آموزه های دینی است. بدین منظور تمهیداتی پیش بینی می شود که از ابتدای تشکیل خانواده و انتخاب همسر آغاز و تا آخر استمرار می یابد. ابتدا توصیه می شود در انتخاب همسر به دو ویژگی مهم دین داری (ترس از خدا و ارتباط با خدا) و حُسن خلق توجه شود. این دو امتیاز در زندگی خانوادگی که براساس تعهد و صمیمیت بنا می شود و در طول مسیر خود ناهمواری های زیادی را می پیماید، بسیار ارزشمند است. از آن جا که کارآمدی خانواده وابسته به کارآمدی اعضاست لازم است آموزش های لازم بدین منظور در نظر گرفته شود. علاوه بر آموزش هایی که می تواند به توانمندسازی اعضا برای ایفای دقیق نقش های مورد انتظار بینجامد، آموزش حقوق نیز به استحکام و کارآمدی خانواده کمک می کند. روش آموزش در ادبیات دینی، برخلاف گفتمان مدرن، بر آموزش حقوق متقابل که به آموزش مسئولیت ها و تکالیف هم از آن یاد می شود و بر تلطیف حقوق به کمک اخلاق، استوار است. به این معنا که به مرد حقوق زن آموزش داده می شود و به زن حقوق مرد. یا آن گاه که به مرد حقوق زوج و به زن حقوق زوجه آموزش داده می شود با توصیه های اخلاقی از میل به سوء استفاده از حقوق کاسته می شود.

 طبق متون دینی انتظار آن است که خانواده مشکلات داخلی را تا حد امکان براساس توانمندی های خود حل کند. بنابراین نباید سیاست ها به سمت وابستگی خانواده به اعانه های بیرونی جهت گیری شود. البته آن گاه که خانواده در حل مشکلات خود ناتوان بنماید، مسئولیت حمایت و کمک بر عهده دیگران از جمله نهادها قرار خواهد گرفت و لازم است همواره حس تعاون و همیاری در جامعه اسلامی جریان یابد.

 تقویت پیوندهای خانوادگی بسیار مهم و قطع پیوندها گناهی بزرگ شناخته شده است. تقویت حمایت ها و مراقبت ها و در نتیجه کم شدن خوف از مشکلات ناشی از طلاق، مرگ همسر و از کارافتادگی، افزایش بعد نظارتی و هدایتی، افزایش روحیه تعاون اجتماعی و نشاط از آثار تقویت پیوندهای خانوادگی است. در این میان به پدر و مادر و تقویت جایگاه آنان تأکید ویژه ای شده تا آن جا که رضایت خداوند به رضایت آنان پیوند خورده است.

آموزه های دینی توجه به نیازها و تمایلات اهل خانه را از مسئولیت های سرپرست می داند و علاوه بر تشویق به فرزندآوری، پرورش صحیح جسمی و روحی آنان را نیز مورد توجه قرار می دهد. انتخاب اسامی نیکو، ترحم به کودکان، آزادسازی نسبی آنان تا هفت سالگی، تحت آموزش در آوردن آنان تا چهارده سالگی و همکار قرار دادن آنان در فعالیت ها و تصمیمات تا 21 سالگی، از مراحل تربیتی است که توصیه می شود. تربیت جنسی فرزندان با محوریت عفاف و تقوا، جمله با جداسازی بستر آنان از ده سالگی نیز از اهمیت به سزایی برخوردار است. مهارت آموزی و سوادآموزی و آشناسازی فرزندان با قرآن مجید و احادیث اهل بیت علیهماالسلام آنان را در زمینه های شخصی و اجتماعی توانمند می سازد، چنان که تقویت پایه های محبت به اهل بیت، هم به افزایش انگیزه های آنان می انجامد، هم صبر بر مشکلات را آسان می کند، هم در شرایطی که انحرافات فکری و شبهات سبب لغزش افراد بسیار می گردد، آنان را ثابت قدم می دارد و هم روحیه ایثار را در آنان تقویت می کند.

  توجه به رفتار عفیفانه در ارتباط با نامحرم، پرهیز از خودآرایی و خودنمایی زنان نزد بیگانگان  و  لزوم  غیرت ورزی مردان در حفظ حریم خانوادگی، از نکاتی است که اهتمام دین را به کارآمدی خانواده نشان  می دهد.

با ملاحظه متون وحیانی می توان مقیاسی برای آسیب شناسی خانواده ایرانی به دست آورد و تحولات خانواده را در دهه های اخیر تحلیل نمود. به نظر می رسد در سالیان اخیر از تمایل به تشکیل خانواده تا حدودی کاسته شده و ازدواج تا دستیابی به موقعیت اجتماعی و مالی مناسب به تأخیر می افتد. نظام تحصیلی موجود و فرهنگ مدرک گرایی نیز خود از موانع ازدواج به حساب می آیند. با بالا رفتن سن ازدواج گاه این پرسش مطرح می شود که اگر ممکن است ازدواج را تا سنینی بالا به تأخیر انداخت چه نیازی است که در این مقطع تعهدات ازدواج را پذیرفت؟ بنابراین می توان حدس زد که چون کشورهای اروپایی، در سال های نه چندان دور، شاهد رواج تک زیستی در ایران باشیم.

 در نقطه مقابل احساس می شود که از قبح طلاق به مرور کاسته می شود. برخی تحلیلگران با تحلیل غلط از رواج طلاق و مرتبط دانستن آن با آگاهی زنان از حقوق خود، بر این معضل مهر تأیید نیز می زنند. در سالیان اخیر طلاق به درخواست زنان رو به افزایش است و آمار طلاق رجعی که در آن امکان رجوع به زندگی بیش از انواع دیگر طلاق است، کاهش یافته است. به نظر می رسد یکی از علل افزایش طلاق خلع، ترس زوج از پرداخت مهریه به نرخ روز و تنصیف دارایی ها در صورت اقدام به طلاق است و از این رو زمینه هایی فراهم می شود که زوجه به درخواست طلاق اقدام کند.

 از معضلات دیگر خانواده ایرانی آن است که سرپرست خانواده یا به مسئولیت های خود آشنا نیست و انتظار دارد همسر ایفای نقش هایی چون نان آوری را عهده دار شود، و یا آن که در ایفای نقش های خود از حمایت کافی برخوردار نمی شود. یعنی از یک سو اقتدار لازم را برای ایفای نقش سرپرستی احساس نمی کند؛ به دلیل آن که فرهنگ مسلط تمکین را نشانی از ذلت زن دانسته و با ترویج روحیه استقلال طلبی و آزادی فردی فرزندان را در مقابل والدین قرار می دهد، و از سوی دیگر، سیاست اشتغال زایی و قوانین مربوط، انگیزه کارفرمایان را برای جذب شخص سرپرست خانوار، کم کرده است.

افزایش تخاصمات خانگی و خشونت ها نیز پیامد چند چیز است: اول آن که در شیوه های سنتی، همسر غالبا از طایفه یا محله انتخاب می شد که اختلافات فرهنگی و اجتماعی آنان بسیار کم بود اما در شیوه های جدید تناسبات فرهنگی و اجتماعی کمتر ملاک گزینش قرار می گیرد. دوم آن که نه خانواده به فرزندان خود مهارت های ارتباطی را برای تشکیل خانواده می آموزد و نه نهادهای رسمی آموزشی. تأکید بر حقوق و کم توجهی به اخلاق نیز به صف بندی و تخاصم در درون خانه منجر می شود.

 کاهش پیوندهای خانوادگی در دهه های اخیر خانواده را بیش از گذشته تنها و در حل مشکلات خود ناتوان تر کرده است. غلبه فرهنگ فردگرایی بیش از هر چیز در حس استقلال طلبی و فرار از تعهدات موثر بوده است. همین فرهنگ، زمینه های کم شدن حس تعاون اجتماعی و پیوندهای گروهی را فراهم کرده است. از سوی دیگر به نظر می رسد سیاست های حمایتی دولت از اقشار آسیب پذیر، بیشتر بر محور حمایت از فرد جریان یافته، تا خانواده. این سیاست ها در مجموع نه تنها به کارآمدی خانواده منجر نشده است بلکه هم خانواده را در حل مشکلات خود ناتوان تر کرده و هم نسلی را پرورده است که برای حل مشکلات مختلف زندگی از جمله اشتغال و ازدواج چشم به مساعدت دولت دوخته و توان ذاتی خود را به کار نمی گیرند.

 تضعیف جایگاه والدین که در تحقق آن نهادهای فرهنگی و تبلیغی بیش از دیگران مقصرند، علاوه بر کاهش نظارت کیفی آنان بر روند پرورش نسل جدید، به کم شدن اهتمام آنان نسبت به فرزندان و به کاهش پیوند خانوادگی می انجامد. اینها و ده ها مسئله دیگر نشان گر افق های تیره ای فراروی آینده خانواده ها است. در این میان آن چه بیشتر خانواده را تهدید می کند تهاجم رسانه ای غربی نیست، بلکه نظریه های فلسفی علوم اجتماعی است که تحولات خانواده را در دهه های اخیر قهری و معلول جبر تکنولوژی یا سازمان اجتماعی قلمداد می کند. این بدان معناست که روند تحولات خانواده یک سویه و برگشت ناپذیر است و هیچ کس و نهادی نمی تواند و نباید در برابر آن ایستادگی کند. بنابراین تنها می توان بر تحولات خانواده افسوس خورد و با آن هماهنگ شد، پذیرش هرگونه فکر و برنامه ریزی برای افزایش اقتدار و کارآمدی خانواده در عصر حاضر محکوم است و باید به دیگران فرصت داد تا با خیالی آسوده تئوری نظم نوین جهانی را به مرحله تحقق برسانند.

 پذیرش این دیدگاه در کلیت خود با سیاست اسلام که اصول اخلاقی و جهت گیری های اصلی خود را ثابت می داند و معادله دگرگون ساختن شرایط و نظم موجود را برای تحقق اهداف مورد نظر دارد چگونه قابل جمع است؟

 به جرئت می توان گفت که مهم ترین مشکل ما در رویکرد به خانواده، بحران نظریه پردازی است. از یک سو نظریه پردازی در علوم اجتماعی نه براساس مبانی فلسفی صحیح شکل گرفته است که بتوان بر آن اعتماد کرد و نه برای حل معضلات جامعه اسلامی طراحی شده است و از سوی دیگر، تاکنون نهادهای علمی دینی در تبدیل مفاهیم بنیادین به کاربردی و نظریه پردازی اقدامی اساسی نداشته اند. حل معضلات اساسی ما تنها در گروه ایجاد حوزه مطالعات آکادمیک مباحث جنسیتی و خانواده براساس فکر دینی، تدوین نظریه دینی زن و خانواده، ایجاد حوزه کارشناسی بومی، حول پرسش های اساسی به منظور حل معضلات عینی جامعه اسلامی و حرکت در مسیر بالندگی است. در این رابطه پرسش های فراوانی پیش روی ماست که مبنایی، روشی و یا بنایی است. برخی از این پرسش ها عبارت اند از:

 ـ آیا متون وحیانی صرفا ناظر به بیان تکالیف اند یا آن که می توان از آنها در تدوین نظریه ها، ایجاد ساختارها و حل معضلات کلی نظام، از جمله در موضوع زن و خانواده، نیز بهره گرفت؟ چنین فرآیندی چگونه تحقق می یابد؟

 ـ خاستگاه آموزه های اخلاقی اصلاح افراد از طریق توصیه های فردی است یا آن که می توان اخلاق را در متن سیاست ها و برنامه های کلان و ساختارسازی ها جریان داد؟ به عبارت دیگر، ساختارها، سیاست ها و برنامه های کلان چگونه حیات اخلاقی فرد در خانواده را تهدید می کند و چگونه می توان ساختارها و سیاست ها را مجرایی برای جریان یافتن اخلاق حسنه قرار داد؟

 ـ چه علومی در مطالعات آکادمیک خانواده سهیم اند، سهم هر یک چیست، انتظار چه پاسخ هایی را از هر یک از این علوم داریم و چه اصول حاکمی آنها را با هم هماهنگ می سازد؟

 ـ مسئولیت های جدید، ظرفیت های نو، مشکلات جدید و ابزارهای نوینی که عصر جدید پیش روی زن و خانواده نهاده است چیست؟

 ـ چگونه می توان از ظرفیت های عصر جدید برای افزایش اقتدار و کارآمدی خانواده بهره گرفت؟ به عنوان مثال، آیا می توان تشکیل NGOهای طایفه ای را به منظور ایجاد شبکه همیاری و نظارت طایفه ای پیشنهاد نمود؟

ـ چگونه می توان پیامدهای منفی جهانی سازی را بر زنان و خانواده کم کرد، شرایط و ظرفیت های جدید را در خدمت کارآیی خانواده و کارآمدی زن به کار گرفت و زن و خانواده را به عنصری فعال در تحولات جهانی تبدیل نمود؟ تاکنون سمینارهایی که به موضوع جهانی سازی و زنان و خانواده پرداخته اند بیشتر به توصیه هایی برای خانواده ها در چگونگی تعامل با شرایط جدید بسنده کرده اند و کم تر به تحلیل از بعد کلان و از جایگاه برنامه ریزی پرداخته اند.

 ـ سیاست های دولتی چگونه ماهیتی ضدخانواده یا خانواده محور می یابد؟ به عنوان مثال، سیاست دولت رفاهی سوئد در تأسیس مهدکودک های مجانی به کاهش انگیزه مادری منجر شده است و سیاست مالیاتی این دولت همگان را، چه مرد و چه زن، به اشتغال فرا می خواند و حمایت های مالی دولتی از افراد حتی بچه ها به افزایش انگیزه طلاق منجر شده است.

 ـ نگرش هایی که مشروعیت قوانین را به عدم مخالفت با آموزه های فقهی تقلیل می دهد و آموزه های اخلاقی و معرفتی دین را در فقه اجتماعی اسلام دخالت نمی دهد، چگونه می تواند به تصویب قوانینی ضد خانواده منجر شود؟

 ـ کارآمدی هرچه بیشتر خانواده چه منافعی برای دولت ها به ارمغان خواهد آورد و چگونه در خدمت انسجام و همیاری ملی، ایجاد روحیه احسان و نوع دوستی، تحمل و مدارا و حفظ ارزش های جمعی قرار می گیرد؟

 ـ شاخص هایی که نشان گر وضعیت خانواده براساس فرهنگ دینی باشد چیست و چگونه تدوین می شود؟

ـ جریانات فرهنگی در کشور چگونه باید مدیریت شوند تا در خدمت منافع خانواده قرار گیرند؟

ـ سیاست های رسانه ای نظام برای آن که در خدمت تقویت خانواده قرار گیرد باید حاکمیت چه اموری را بپذیرد؟

ـ چگونه می توان، همان گونه که برای افراد آرمان سازی می کنیم، برای خانواده نیز آرمان سازی نمود؟

 ـ چگونه می توان نظام آموزشی را چه در محتوای دروس، چه در ارائه مباحث کمک آموزشی، چه در سیستم مشاوره و امداد، چه در ارتباط میان خانه و مدرسه، چه در رشته بندی های تحصیلی، چه در انعطاف پذیری نظام آموزشی و.... در خدمت حمایت از خانواده قرار داد؟

 ـ چگونه می توان برای خانواده مطالباتی ایجاد نمود یا مطالبات آن را هدایت کرد؟

 ـ سیاست های تشویقی نظام اسلامی برای تشکیل خانواده و پذیرش تعهدات ناشی از آن و ترویج فرهنگ ساده زیستی چیست؟

 ـ چگونه می توان پیامدهای طلاق را به گونه ای کاهش داد که به افزایش تمایل به طلاق منجر نشود؟

 ـ مکانیزم حمایت از زن در خانواده، با حفظ اقتدار و کارآمدی خانواده، چیست؟

 ـ الگوی مشارکت اجتماعی زنان با محوریت خانواده چه مختصاتی دارد؟

 ـ زیرساخت های مشارکت اجتماعی زنان چگونه باشد تا کم ترین آسیب به حیات خانوادگی متوجه شود؟

 ـ نظریه دینی اقتدار و کنترل اقتدار در خانواده چیست و بدین منظور چه سیاستی تبیین شده است؟

 ـ نظریه و راهبرد اسلام در کنترل خشونت های خانگی و تضمین امنیت اجتماعی زنان چیست؟

ـ باتوجه به آن که پیوندهای خانوادگی معلول احساس نیازهایی است که زوجین را به هم پیوند می دهد، و با توجه به آن که پیشرفت های تکنولوژی و تحولات اجتماعی و اقتصادی به کاهش نیازهای زوجین نسبت به یکدیگر منجر شده است، چگونه می توان زمینه هایی را برای تقویت پیوندهای خانوادگی در عصر جدید باز جست؟

 ـ چگونه سیاست های فرهنگی و اقتصادی به افزایش نیاز به درآمد بیشتر برای تأمین خانواده، افزایش ساعات اشتغال و کاهش حضور فعال والدین در خانواده منجر شده است و چگونه می توان این روند را به نفع مصلحت خانواده اصلاح نمود؟

ـ سیستم حمایت از زنان آسیب پذیر تابع چه اصولی است تا در خدمت تقویت نظام خانواده و حل اساسی مشکلات زنان قرار گیرد. به عنوان مثال، سازمان بهزیستی ضمن طرحی، با اعطای وام اشتغال، زنان روسپی را پس از دستگیری و بازپروری اولیه سامان می داد. چنین طرحی در عین آن که به حل مشکلات این قشر کمک می کند، از آن جا که راهکاری برای حمایت از زنان فقیری که از پرده عفاف خارج نشده اند ارائه نمی کند، ممکن است به تمایل به بزهکاری برای برخورداری از سیستم حمایتی منجر شود بنابراین راهکارهای حمایتی باید با نگاهی جامع طراحی شود.

 ـ مشکلات نهاد مشاوره برای حضور فعال در حل معضلات خانوادگی چیست؟ این مشکل تا چه حد ناشی از ضعف علمی مشاوران، تا چه حد ناشی از عدم توانایی مراجعان برای تأمین هزینه های مشاوره، تا چه حد ناشی از ضعف فرهنگ مشاوره پذیری و تا چه حد ناشی از ضعف بنیان های تئوریک علم مشاوره است؟

نتیجه گیری

 حل مشکلات زن و خانواده مسلمان، تنها در پرتو تلاش علمی اندیشمندان و با مبنا قراردادن کتاب آسمانی و سیره نبوی امکان پذیر است. اما در مراجعه به متون مقدس، این بار، به جای توقف بر نصوص و یا اکتفا به فتاوای فقهای عظام، لازم است در عین پذیرش آن، به فضای نظریه پردازی علمی قابل استناد به وحی پای نهیم و پایه های محکمی برای سیاستگذاری و برنامه ریزی کلان مبتنی بر انگاره های اسلامی بنا کنیم. این حرکت ارزشمند گرچه از پرسش گری و نقد انگاره های موجود آغاز می شود اما می تواند نگاه جامعه علمی را به سمت نگرشی نوین معطوف نماید؛ نگرشی که ضمن توجه به کارآمدی و حجیت، با رویکردی خانواده گرا، هم به حل معضلات اجتماعی می اندیشد و هم داعیه دفاع از زنان را در سر دارد. تنها با چنین رویکردی است که می توان به اصلاح جامعه و حل مشکلات زنان امیدوار بود

    مجلات > خانواده و زنان > پیام زن > بهمن و اسفند 1385، شماره 179 و 180

 قم ـ دفتر مطالعات و تحقیقات زنان



CAPTCHA
دفعات مشاهده: 3726 بار   |   دفعات چاپ: 945 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر