از کرامات حضرت زهرا

 | تاریخ ارسال: 1395/12/16 - 11:07 | 

از کرامات حضرت زهرا (س)

یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود، به محضر آیه الله العظمی سید محمد هادی میلانی(از علمای بزرگ مشهد) وارد شدند.

پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده‌‌ایم به شرف اسلام نایل شویم.

آیه الله میلانی فرمودند: علت چه چیز است؟

آن مرد عرض کرد: پهلوی این دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه‌‌ای شکست و استخوانهایش خرد شد.

چنان که پزشکان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود، ولی عمل، خطرناک است.

دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا بروم. به هر حال او را به خانه آوردیم.

ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را «بی بی» صدا می‌‌زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته مالی خود را راضی هستم بدهم که صحت به من برگردد، اما فکر می‌‌کنم باید ناکام و با دل پر غصه بمیرم.

بی بی گفت: من یک طبیب سراغ دارم که می‌‌تواند تو را شفا دهد.

دخترم گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم.

بی بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه‌‌ام و جده من زهرا(سلام الله علیها) است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: «یا فاطمه زهرا، مرا شفا ده».

دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمه یاری خواستن. بی بی هم در گوشه خانه با گریه می‌‌گفت:

"یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانی را با خود آورده‌‌ام و شفای او را از شما می‌‌خواهم. مادر جان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار"

آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم: ای فاطمه‌‌ی پهلو شکسته!

دیدم دخترم قدری ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده.

جلو رفتم و دیدم او کاملا شفا یافته.

دخترم گفت: الان در بحر بودم، بانوی مجلله‌ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: من همانم که او را می‌‌خوانی.

دترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است.

حالا به ایران آمده‌‌ایم و به خدمت شما رسیده‌‌ایم تا مسلمان شویم.

مرحوم آیه الله میلانی(ره) و حاضرین از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند.

 



CAPTCHA
دفعات مشاهده: 1422 بار   |   دفعات چاپ: 493 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر