بردار گرانقدر همکار عزیز مریم نعمتی نام و نام خانوادگی | آیت اله نعمتی | نام پدر | حکم اله | محل تولد | اردبیل | شماره شناسنامه | | تاریخ تولد | 1342 | محل اعزام | | نوع عضویت | | نحوه شهادت | | محل شهادت | عملیات خیبر - جزیره مجنون | تاریخ شهادت | | پایگاه خدمتی | | مزار شهید | |
زندگینامه شهید شهید آیت اله نعمتی در سال 1342 به دنیا آمد دوره ابتدایی را در مدرسه آموزگار طی نمود و سپس دوره راهنمایی را در سن پانزده سالگی به اتمام رسانید ایشان 18 سال سن داشتند که انقلاب اسلامی شروع شده بود ایشان نیز مانند سایر جوانان محله به پخش اعلامیه های حضرت امام می پرداختند و در تظاهرات و مراسمات و راهپیمایی ها شرکت می نمودند و اکثر جوانان را برای پخش اعلامیه های حضرت امام ترغیب می نمودند. قسمتی از فعالیتهای مبارزاتی شهید با شروع جنگ تحمیلی همانند سایر دوستان خود که در پایگاه مقاومت محله سلطان آباد فعالیت داشتند به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافتند. ایشان از همان دوران کودکی خیلی با تقوا بودند و قرآن و نماز می خواندند و به اینکه نماز را در اول وقت و در مسجد و به جماعت بخوانند بسیار علاقه داشتند و هر هفته جمعه ها با برادرش احمد علی به هیات مب رفتند. ایشان رفقای خود را جمع می نمودند و به حضور در جبهه های حق علیه باطل ترغیب می نمود. از دوستان ایشان می توان به مرسل اعیادی و محمد رضا قلی زاده اشاره نمود. ایشان در جبهه های حق علیه باطل به عنوان فرمانده تخریب به همراه سایر همرزمان خود از میهن اسلامی دفاع می نمودند. در یکی از عملیات ها ایشان زخمی شده و به منزل مراجعه نمود شب هنگام وقتی می خواست با لباس بخوابد مادرش متوجه شد و علت را از ایشان رسید و ایشان در جواب عنوان کرد که برادرانم در جبهه ها با لباس می خوابند. مادرش گفت اینجا که جبهه نیست که متوجه زخمی بودن ایشان شدیم. مادر به خاطر سلامتی ایشان قربانی ذبح کردند که ایشان در جواب گفتند هر وقت من شهید شدم آنوقت قربانی کنید. خواست با همان وضعیت دوباره عازم شود که ما مخالفت کردیم و را حاج آقا سید حاتمی خواستیم ایشان را منصرف نماید. در جواب ایشان که فرمودند برای حضور در جبههرضایت در و مادر شرط است فرمودند که مگر امام نفرمودند باید از اسلام و قرآن دفاع کنیم و نگذاریم اجنبی ها وارد مملکت ما شوند و خطاب به من کرد و گفت: در خداوند به شما ۱۲ تا فرزند دختر و سر عطا کرده است شما هر سال زکات می پردازید مرا زکات فرزندان خود حساب کنید تا در راه اسلام و قرآن دفاع کنم. اشک در چشمان من جاری شد و گفتم سرم برو و از اسلام و قرآن دفاع نما. ایشان با خوشحالی و شور و شعف از من و خانواده خداحافظی کردو به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت. ایشان در عملیات خیبر در جزیره مجنون شهید شدند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
|