بسمهتعالی
وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّـهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ ۖ أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿ ٢٨ ﴾
و چون کار زشتی کنند، میگویند: «پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمیدهد، آیا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟» ( ۲۸ )
جلسه حلقه صالحین شهید پوررحیمی در مورخ 1/07/92 رأس ساعت 13 با تلاوت آیاتی چند از کلاما.. مجید (سوره فاطر – آیه 11) توسط برادر حسنزاده در دانشکده علومانسانی برگزار گردید در این جلسه که با عنوان جبر و اختیار تشکیل شده بود اعضای جلسه میزبان مهمان گرانقدر جناب آقای فنیاصل از اساتید دانشگاه و صاحبنظر در مورد بحث جلسه بودند. در ابتدای سخن جناب آقای فنیاصل ضمن تبریک هفته دفاع مقدس و بیان چرایی و چگونگی حفظ ارزشهای دوران دفاع با طرح سوالات و شبحاتی در زمینه جبر و اختیار وارد بحث شده و با بیان عقاید مذاهب مختلف اسلام در زمینه جبر و اختیار و اعتقاد شیعه از حاظران خاستار پاسخگویی به شبحهات و یا طرح سوالات خود شدند که در ادامه ضمن ایجاد جوی صمیمی و پر نشاط تک تک اعضا ضمن بیان سوالات خود نسبت به موضوع جبر و اختیار نظرات خود را نیز بیان نمودند در زیر ضمن اشاره به گوشههایی از مباحث مطرح شده در جلسه با ذکر منابعی برای مطالعه بیشتر اشاره میگردد :
مسأله «جبر و اختیار» یا «قضا و قدر» از غامضترین و مهمترین مسائل فلسفی و کلامی به شمار میآید.راز اهمیتش{بحث جبر و اختیار در بر دارنده بحث قضا و قدر نیز هست، زیرا از آن جهت که به انسان و سرنوشت او مربوط میشود، «جبر و اختیار» نامیده میشود.و از آن جهت که به علم و اراده الهی - به بیانی که در کتب کلامی و فلسفی مطرح شده است - بر میگردد «قضا و قدر الهی» نامگذاری میشود.و ریشه هر دوی اینها به مسأله «عدل» منتهی میشود؛ زیرا میان جبر و ظلم از یک سو و میان اختیار و عدل از سوی دیگر رابطه تنگاتنگ وجود دارد.(ر.ک: آشنایی با علوم اسلامی، مبحث علم کلام، شهید مطهری، ص 13، انتشارات صدرا، قم.}
در این است که با سرنوشت انسانها در ارتباط تنگاتنگ و مستقیم است.برای همین، نزد همه اهل دنیا با هر مرام و کیشی مطرح بوده و میباشد و در جهان اسلام نیز جزو نخستین مسائل مورد بحث و معرکه آرای مسلمانان بوده است. { انسان و سرنوشت، شهید مطهری، ص 5، انتشارات صدرا؛ آشنایی با علوم اسلامی، مبحث کلام، ص 12 - 13.} به دلیل اهمیت آن است که در قرآن کریم و روایات اسلامی نیز به طور گسترده و مبسوط به آن پرداخته شده که این، خود زمینه توجه و پرداختن بیشتر به آن را در جوامع علمی - اسلامی فراهم کرده است.{آشنایی با علوم اسلامی، مبحث علم کلام، ص 12 - 13.}
در اینجا بدون این که وارد مباحث سنگین فلسفی و کلامی مربوط به مسأله جبر و اختیار یا قضا و قدر بشویم و از طرفی، برای این که برای سؤال کننده محترم ابهامی نماند و پاسخ لازم را دریافت کرده باشد، ناگزیریم ابتدا مسأله جبر و اختیار و سپس مسأله قضا و قدر را به اجمال توضیح دهیم؛ و آگاهی بیشتر ایشان را در این زمینه به مطالعه کتب مربوطه موکول کنیم.
{از جمله کتب عبارتند از: انسان و سرنوشت، استاد شهید مطهری؛ عدل الهی، شهید مطهری؛ جبر و اختیار، جعفر سبحانی، نگارش علی ربانی گلپایگانی؛ قضا و قدر، عزیزالله سالاری، مؤسسه نشر جهاد.}
جبر و اختیار:
در اینجا پرسش اصلی این است که آیا انسان در کارها مجبور است یا اختیار دارد؟ به بیان دیگر، آیا سرنوشت آدمیان از پیش رقم میخورد و آنان در کارها مجبورند، یا آزادی و اختیار مطلق دارند و هیچ گونه اجبار و الزامی در کار نیست و همه کارها به انسان تفویض شده و او از هر جهت آزاد و رها است؟ و یا حقیقت طور دیگری بوده و بر خلاف این دو دیدگاه میباشد. بنا بر این توضیحات، درباره جبر و اختیار میان مسلمانان، سه نظر عمده وجود دارد: یک نظر قائل به جبر مطلق است و میگوید هر کردار و گفتاری که از انسانها سر میزند، دربست به قدرت و اراده خداوند است و انسان در ایجاد کردار و افعال خودش نقشی ندارد، بلکه او مانند ابزار دست کارگر است و آدمیان نیز مانند سایر موجودات و پدیدهها محکوم به سرنوشت غیر اختیاری و مجبور به انجام افعال غیر ارادی میباشند.از این رو، میان انسان، حیوان و درختان از این جهت فرقی نیست.
نظر دوم، که این نیز به برخی دیگر از علما و متکلمان اهل سنت اختصاص دارد، مدعی است که به عکس نظریه اشاعره، انسانها از آزادی مطلق و اختیار تام و تمام در کردار و گفتار برخوردارند؛ یعنی خداوند پس از آفرینش انسانها، همه کارهای مربوط به خودشان را به آنها تفویض و واگذار کرده و خود بر تخت پادشاهی عالم تکیه زده و تنها نظارهگر اعمال و کردار آدمیان است و آنها هر طور که بخواهند میتوانند عمل کنند و خداوند هیچ گونه نقشی در افعال و کردار آنان ندارد.{ر.ک: شرح اصول کافی، سید جواد مصطفوی، ج 1، ص 215، نشر بنیاد رسالت.}
{برای آگاهی بیشتر از پیشینه و آراء و عقاید اشاعره و معتزله، از جمله ر.ک: جبر و اختیار، جعفر سبحانی، نگارش علی ربانی گلپایگانی، ص 5 - 27؛ قضا و قدر، عزیزالله سالاری، ص 27 - 67؛ فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، جعفر سبحانی، ج 2، ص 12 - 13 و 18 - 19، انتشارات توحید، قم.}
{ر.ک: شرح اصول کافی، مصطفوی، ج 1، ص 215 - 224؛ جبر و اختیار، سبحانی، ص 23 - 27.}
اما دیدگاه اشاعره و جبری دانستن کارهای انسان، نیز بنا به دلایل و شواهدی که وجود دارد از اساس باطل بوده، قابل قبول نیست.برخی از این دلایل و شواهد عبارتند از:
1- قویترین دلیل و گواه بر اختیار و آزادی عمل انسان، وجدان و فطرت پاک آدمی است که به گونهای روشن و آشکار حکم میکند که انسان در کارها آزاد است نه مجبور.چنان که شاعر در این شعر به آن تصریح کرده و میگوید:
این که گویی این کنم یا آن خود دلیل اختیار است ای صنم
برخی از آثار و علائم فطری بودن اختیار و آزادی انسان، عبارت است از:
الف) گاه انسان به خاطر انجام یا ترک برخی از اعمال مخالف یا موافق عقیده و طبع خودش احساس پشیمانی و نگرانی میکند و تصمیم میگیرد که در آینده از تجربه گذشته استفاده کند و دیگر نسبت به آن امور بیاعتنا نباشد و به موقع آنها را انجام دهد و یا ترک کند.این حالت روحی و عکسالعمل روانی (ندامت و پشیمانی)، نشانگر این است که اختیار و آزادی عمل انسان به اقتضای طبیعت و فطرت او وجود دارد.
ب) همه افراد، بدکاران را مورد ملامت و سرزنش و نیکوکاران را مورد تمجید و ستایش قرار میدهند و همین امر نشان از اختیار آنهاست.
ج) همه انسانها - چه خوب و چه بد - به لحاظ وجدان پاک و عقل سلیم انسانی از کارهای خوب لذت برده و خوششان میآید و از کارهای زشت متنفرند.اینها علائمی است که گواهی میدهد انسان در مقام عمل دارای اختیار است.
2- تلاش همگانی برای تعلیم و تربیت فرزندان و دور نگه داشتنشان از تربیت ناصحیح و ارتباط با نااهلان، دلیل دیگری بر اختیاری بودن اعمال آدمی و تربیت انسانی است.
3- وجود اصل توبه در اسلام و تأکید آیات فراوان قرآن بر توبه کردن مؤمن گنهکار، نشان میدهد که انسان در اعمالش آزاد است نه مجبور و بدون اختیار.
بنابراین هم نظریه مربوط به آزادی و اختیار مطلق باطل است و هم عقیده به جبر مطلق.نظریه صحیح در این بحث، نظریه سومی است که شیعیان و پیروان مکتب اهلبیت(ع) به آن معتقدند.این عقیده که به «عقیده به اختیار» یا «امر بین الامرین» شهرت دارد، برگرفته از سخنان ائمه معصومین(ع) در روایاتشان میباشد.در تمام این روایات، ائمه(ع) از یک سو، جبر و تفویض را رد کرده و از سوی دیگر «اختیار» و «امر بین الامرین» را اثبات کردهاند.{ر.ک: اصول کافی، ج 1، باب «الجبر و القدر و الامر بین الامرین»؛ بحار الانوار، ج 5، باب القضاء و القدر.}
معنای اجمالی «امر بین الامرین» این است که انسان در کارهای خود نه چنان مستقل بوده و آزادی و استقلال عمل دارد که خداوند هیچ نقشی در افعال او نداشته باشد و انسان تأثیرگذار مطلق در کارهایش بوده و او از هر جهت آزاد و رها باشد و نه چنان مجبور و بیاختیار است که مانند ابزار دست کارگر باشد و از خود نیروی امتناع و دفاع نداشته باشد.بلکه افعال آدمی چیزی میان جبر و تفویض است و به هر دو طرف (خدا و انسان) ربط و بستگی دارد؛ به این بیان که انسان با عزم و اراده خود اقدام به کار نیک یا بد خود میکند و انتخاب نوع فعل و انجام آن به دست خودش است.اما از آنجا که بدون اذن و اجازه و اراده مطلقه الهی هیچ برگی از درخت پایین نمیافتد و همه کارهای جهان آفرینش به اذن و اراده ازلیه خداوند میباشد، درباره انسان هم به عنوان جزئی از مجموعه کل آفرینش، همین امر جاری است، یعنی بدون اراده و قدرت الهی انسانها قادر به هیچ کاری نیستند.اعتقاد به توحید خالص و حقایقی چون »لا مؤثّر فی الوجود الا الله« و یا «لا حول و لا قوه الا بالله» نیز چنین اقتضایی دارد.
بنابراین، اراده انسانی نه صددرصد مقهور اراده الهی است تا سر از جبر درآورد و نه صددرصد آزاد و رها، تا به تفویض و واگذاری مطلق کارها به انسان منجر شود، بلکه اراده انسان در طول اراده الهی است.به این بیان که فعل انسان بیواسطه مخلوق انسان است ولی با واسطه مخلوق خداوند متعال.پس انسان علت قریب فعل خویش است و خداوند علت بعید آن (به همان بیانی که گذشت).
به بیان سادهتر، گرچه ما دارای حرکت ارادی، قدرت عملی و توانایی بر انجام کارها هستیم، ولی این سرمایه وجودی «حرکت و قدرت» صرفاً برخاسته از ذات انسانی ما نیست بلکه همه آن از آن خدا و از افاضات و عنایات اوست.چون انسان از پیش خود چیزی ندارد و فقیر محض است.{«اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»؛ (فاطر، آیه 15)}
{برای آگاهی بیشتر در زمینه جبر و اختیار، «امر بین الامرین» و مطالب دیگر در این رابطه، از جمله ر.ک: اصول کافی، ج 1، ترجمه و شرح مصطفوی، ص 215 - 224؛ جبر و اختیار، جعفر سبحانی، نگارش علی ربانی گلپایگانی، قضا و قدر، عزیز الله سالاری، به ویژه ص 68 - 95؛ یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ناصر مکارم شیرازی، ص 575 - 580. P }
قضا و قدر برای تکمیل بحث جبر و اختیار، ناگزیر باید به مبحث «قضا و قدر» نیز اشارهای کوتاه بشود.چنان که پیشتر گذشت بحث قضا و قدر با جبر و اختیار در ارتباط مستقیم است و به عبارتی هر دو یکی میباشند، به این بیان که قضا و قدر مربوط به سرنوشت همه موجودات جهان آفرینش است ولی جبر و اختیار اختصاص به سرنوشت انسانها دارد.پس قضا و قدر عام و جبر و اختیار خاص است.بنابراین، به کار بردن قضا و قدر درباره انسانها دور از واقعیت نیست.
تصور عموم مردم از قضا و قدر - متأثر از تفکر اشعری مسلکی و جبرگرایی - این است که سرنوشت انسان از پیش رقم خورده و هرآنچه بر انسان واقع میشود از پیش طراحی و تعیین شده است و انسان در تغییر آن نقشی نمیتواند داشته باشد.اما حقیقت چنین نیست و هرگز قضا و قدر به معنای جبر و سرنوشت محتوم نیست.برای توضیح بیشتر، ابتدا باید قضا و قدر معنا شود.
قضا در لغت به معانی قطعی، فیصله دادن، حتم، محکم کردن شیء و...آمده است.
{مفردات راغب، ذیل ماده قضا، قاموس قرآن، سید علیاکبر قرشی، ج 6، ص 17، دارالکتب الاسلامیه، تهران.}
قدر نیز به معنای بیان کمیت و مقدار هرچیز و اندازهگیری آن است.
{مفردات راغب، ذیل ماده قدر.برای آگاهی بیشتر در این زمینه، ر.ک: قاموس قرآن، ج 6، ص 17 - 18 و ج 5، 246 - 250؛ جبر و اختیار، سبحانی، ص 97 - 117.}
مراد از این دو در اسلام و قرآن، این است که خداوند پیش از آفرینش انسان و موجودات و اساساً همه حوادث و رخدادهای عالم، صورت علمی آنها را اندازهگیری کرده و در کتابی به نام »لوح محفوظ« قرار داده است و بر اساس آن قضا و قدر پیشینی و یا علمی و مکتوب، صورت عینی و خارجی آنها را به منصّه ظهور و بروز آورده و واقع میکند.چنان که قرآن کریم میفرماید: «ما اَصابَ مِنْ مُصیبَهٍ فِی الاَرْضِ وَ لا فِی اَنْفُسِکُمْ اِلاَّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْرَأَها اِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یِسِیرٌ» (حدید/ 22)
هیچ رخداد غمانگیزی روی زمین و یا در زندگی شما رخ نمیدهد، مگر پیش از آن که آن را بیافرینیم، در کتابی ثبت گردیده است و این کار برای خدا آسان است.
این آیه و نظایر آن که زیاد هم هست، هرچند پیرامون حوادث غمانگیز (مصیبتها) سخن میگوید ولی از آن، میتوان یک اصل کلی برداشت کرد و آن این که مجموع آنچه که در جهان رخ میدهد اعم از غم و شادی، بهبودی و بیماری، بینیازی و نیازمندی، جنگ و آرامش، همه و همه پیش از پیدایش، در کتابی به نام لوح فشرده محفوظ ثبت گردیده است و این مسألهای است که علم گسترده خداوند آن را ایجاب میکند.(جبر و اختیار، سبحانی، ص 108.)
توضیح آن که این لوح یا کتاب نیز در آیات قرآن و از جمله آیات زیر، دو گونه آمده است: «...لِکُلِّ اَجَلٍ کِتابٌ، یَمْحُواللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ» (رعد/ 39 - 40)
هر زمانی کتابی دارد (برای هر کاری موعدی مقرر است).خداوند هرچه را بخواهد «محو» و هرچه را بخواهد «اثبات» میکند و «امالکتاب» نزد اوست.
این دو لوح عبارتند از: 1- لوح محو و اثبات؛ 2- لوح محفوظ یا امالکتاب.مراد از لوح محو و اثبات، آن قضا و قدر مشروط و غیر حتمی موجودات را گویند که تغییرپذیر است و مراد از لوح محفوظ یا امالکتاب، آن قضا و قدر حتمی و تغییرناپذیر پدیدهها را گویند:
به تعبیر دیگر، لوح محو و اثبات آن است که علم و اراده پیشین خداوند علت تامه تحققش نباشد ولی لوح محفوظ آن اموری را شامل میشود که علم و اراده پیشین خداوند علت تامه تحققش در عالم خارج باشد.
آنچه مسلم است سرنوشت انسان از نوع اول است نه از نوع دوم.از این رو، اختیار و اراده انسانی در تحقق افعال خودش نقش اصلی را دارد.به این بیان که خداوند راههای خوشبختی و بدبختی و یا سرنوشت انتخابی انسان را فرا راه او نهاده و او{ر.ک: انسان، آیه 3؛ بلد، آیه 10.}
را به انتخاب یکی از آنها مخیّر ساخته است.به این صورت که اگر نیکوکار باشد خوشبخت میشود و اگر بدکار باشد، دچار بدشومی میگردد.و برای هر یک نیز مراتبی - به تناسب اعمال بندگان - قرار داده است.حتی در اموری چون مرگ و میر، انسان میتواند آن اجل حتمی یا اجل{از جمله آیات دال بر آن، آیه آخر سوره عنکبوت است که از این مراتب و راههای خوشبختی به «سُبُل» تعبیر کرده است.}
مسمّای پیشین را با اعمال نیک یا بد خود به اجر قریب (زودرس) تبدیل کند و یا به عکس، تأخیر بیاندازد.
{ ر.ک: تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج 11، ص 512 - 521؛ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 10، ص 240 - 244.}
اعمالی چون دعا، صدقه، صله رحم، عاق والدین، ظلم کردن و سایر اعمال نیک و بد به عنوان عوامل معنوی در سرنوشت آدمی و مرگ و میر او تأثیر گذار بوده و موجب خوشبختی، رفع بلا و گرفتاری و نیز تأخیر یا تقدیم در مردن او میشوند.به عنوان نمونه، چند حدیث زیر نقل میشود:
{ ر.ک: جبر و اختیار، ص 112 - 117؛ قضا و قدر، عزیزالله سالاری، ص 149 - 156.}
امام باقر(ع): «دعا، قضای حتمی و شدیدی را که به سختی محکم شده، بر میگرداند.»
{اصول کافی، ج 1، کتاب الدعا، باب «انّ الدعاء یرد البلاء و القضاء»، ص 469.}
امام کاظم(ع): «دعا بلایی را که نازل شده و نشده، دفع میکند.» (همان)
امام باقر(ع): «نیکی و صدقه فقر را میزداید و عمر را میافزاید و هفتاد مرگ بد را دفع میکند.»
(میزان الحکم، ریشهری، ج 5، ص 332؛ بحارالانوار، ج 4، ص 121 - 122، چاپ بیروت)
از آنچه گذشت به دست آمد که گرچه سرنوشت انسان در قضا و قدر الهی و یا به تعبیر سادهتر، در علم و اراده پیشین خداوند، رقم خورده است، ولی اولاً این سرنوشت پیشینی هرگز به صورت قطعی و غیر قابل تغییر نیست تا به جبر منجر شود، بلکه معلّق و مشروط بوده و بر اراده و انتخاب آدمی مبتنی گردیده است.
ثانیاً بر فرض قطعی بودن سرنوشت انسان و تعیین شدن در علم و اراده پیشینی الهی، (همان گونه که گذشت) آن سرنوشت انتخابی انسانها (اعم از نیک و بد) را که باید با اختیار خودشان رقم بزنند، خداوند میداند و آن را در لوح محو و اثبات (و حتی لوح محفوظ) ثبت و درج کرده است؛ و چه بسا که آن را به آگاهی برخی از فرشتگان مقرب، پیامبران و امامان(ع) رسانده و میرساند و در نتیجه، آنان نیز از این سرنوشت منتخب انسانها از پیش اطلاع و آگاهی دارند.
در اینجا با ذکر حکایتی به بحث خود پایان میدهیم که:
امیرالمؤمنین(ع) پس از بازگشت از جنگ صفین در کوفه نشسته بود که پیرمردی آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرض کرد: ای امیر مؤمنان، بفرمائید که آیا رفتن ما بجنگ اهل شام بقضا و قدر خدا بود؟ حضرت فرمود: آری ای پیرمرد بهیچ تلی بالا نرفتید و به هیچ درهای سرازیر نشدید مگر بقضا وقدر خدا، پیرمرد گفت: ای امیر مؤمنان رنجیکه من در این راه بردم بحساب خدا گذارم؟ (یعنی چون رفتن من بقضاء و قدر خدا بوده است پس من اجری نخواهم داشت) حضرت فرمود: ساکت باش ای پیرمرد بخدا سوگند که خدا اجر بزرگی نسبت برفتن آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا بشما داده است، و شما نسبت بهیچ یک از حالات خود مجبور و ناچار نبودید پیرمرد گفت: چگونه میشود که ما در هیچ یک از حالات مجبور و ناچار نباشیم با آنکه رفتن و حرکات و بازگشت ما بقضا و قدر خدا باشد؟ حضرت باو فرمود: مگر تو گمان کنی که آن قضا حتمی بود و آن قدر لازم (بطوریکه اختیار از تو سلب شود و رفتن و جنگ کردنت بقدرت و اراده تو نباشد) اگر چنین میبود ثواب و عقاب و امر و نهی و بازداشت خدا بیهوده بود (زیرا در آنصورت انسان مانند ماشین خود کاریستکه اگر درست کوکش کنند نافع باشد و چون بد جورش کنند زیان رساند و ماشین را امر و نهی کردن و توبیخ و تحسین نمودن بیهوده و باطلست) و نوید و بیم دادن انسان معنی ندارد نه گنهکار سزاواری سرزنش دارد و نه نیکوکار اهلیت ستایش، بلکه گنهکار از نیکوکار سزاوارتر باحسانست و نیکوکار از گنهکار بعقوبت سزاورتر است (نیکوکار از بدکردار سزاوارتر بستایش نیست و بدکردار از نیکوکار سزاوارتر بنکوهش نباشد) این سخن گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خدای رحمان و حزب شیطان و اهل قدر و مجوس این امت است، خدای تبارک و تعالی تکلیف با اختیار نموده (نه با جبر و اضطرار) و برای بیم دادن نهی فرموده (تا مردم فهمیده و با اختیار بچاه نیفتند) و برکردار اندک ثواب بسیار عطا فرموده، نافرمانی از او غلبه جوئی بر او نیست و فرمانبری از او باکراه و زور نباشد بمردم آن ملکیت نداده که یکباره واگذار کرده باشد (چنانکه اهل تفویض گویند) و آسمانها و زمین و فضا را بیهوده نیافریده و پیغمبران را بدون جهت مژده گویان و بیم رسان مبعوث نساخته، این عقیده کافران آست، وای بر کافران از آتش دوزخ پیرمرد (که عقده دلش باز شده و از شادی در پوست خود نمیگنجید یک رباعی باین مضمون) انشاء نمود و میگفت: توئی آن امامیکه بسبب اطاعت او از خدای رحمان در روز قیامت امید آمرزش داریم، از امر دین ما هر چه مشکلش بود روشن ساختی، در برابر این احسان پروردگارت بتو جزای احسان عنایت کند.
در پایان جلسه با نثار صلواتی پایان یافت.